غرض از رهبری اخلاقمدار چیست؟
برای بحث دربار رهبری و مدیریت اخلاقی اول باید نگاهی به خود اخلاق بیندازیم.
رفتار اخلاقی به زبان ساده یعنی شناخت امر درست و عمل کردن به آن. مشکل در تعریف «درست» است. افراد و فرهنگها و ادیان مختلف تعاریف متفاوتی از «درست» دارند. خیلیها علم اخلاق (ethics) و اخلاقیات (morality) را یک چیز میدانند. ولی بهتر است آنها را از هم تفکیک کنیم. اخلاق دانشی است مبتنی بر مجموعهای از هنجارهای اجتماعی و/یا اصول فلسفی منسجم و منطقی، ولی پایه و اساس اخلاقیات مجموعه (معمولا وسیعی) از عقاید و ارزشهای دینی و فرهنگی یا سایر اصولی است که میتواند انسجام منطقی داشته باشد یا نداشته باشد. با وجود این شالوده نظام اخلاقی همین اخلاقیات است.
ولی «اخلاق» به معانی مختلفی به کار میرود. بعضی از راههای مختلفی که برای تعریف اخلاق وجود دارد عبارت است از:
- اخلاق موقعیتمدار: اخلاق موقعیتمدار میگوید درستی و نادرستی رفتار بستگی به اوضاع و احوال دارد. آنچه در موقعیتی درست است، ممکن است در موقعیت دیگری نادرست باشد.
- نسبیگرایی فرهنگی: آنچه فرهنگی درست میداند، برای همان فرهنگ درست است. هیچ کس حق ندارد درباره اصول اخلاقی فرهنگی جز در چارچوب معیارهای همان فرهنگ داوری کند.
- اخلاق حرفهای: خیلی از حرفهها اصول اخلاقی خود را دارند که از تمام افرادی که در آن حرفه فعالیت میکنند انتظار میرود به آن اصول پایبند باشند. معروفتر از همه حرفههای حقوق و پزشکی و رواندرمانی. ولی فهرست این حرفهها طولانی و متنوع است. افرادی که در این حرفهها فعالیت میکنند وقتی عملکرد اخلاقی دارند که به اصول اخلاقی حرفه خود پایبند باشند.
- اخلاق ارزشمدار: در اخلاق ارزشمدار فرض بر این است که هر کس برای خود ارزشهایی دارد که بر اساس آنها زندگی میکند. طبق این تعریف، رفتار آدم وقتی اخلاقی به شمار میرود که آن رفتار با ارزشهای خودش مطابقت داشته باشد.
- اخلاق احکاممدار: در اخلاق احکاممدار اگر آدم مطابق احکام عمل کند ـ مطابق احکام رایج در سازمان یا فرهنگ یا گروه یا دین خودش ـ اخلاقی عمل کرده است.
با اینکه قانون هم مجموعهای از احکام است، صرف عمل به قانون به معنی این نیست که آدم اخلاقی عمل کرده. خیلی از رفتارهایی که غیرقانونی نیست، مثل اینکه آدم از عواطف دیگران سوءاستفاده کند یا با کارمندان خودش مثل اشیاء یک بار مصرف برخورد کند، با بیشتر معیارهای رایج غیراخلاقی به شمار میرود. به همین ترتیب نقض قانون غیرعادلانه، مثلا عدم رعایت جای نشستن در مراکزی که در آنها تفکیک جنسیتی یا نژادی یا دینی صورت میگیرد، ممکن است عملی کاملا اخلاقی محسوب شود.
- اخلاق مبتنی بر انصاف: در اخلاق مبتنی بر انصاف آدم وقتی اخلاقی رفتار کرده که مطمئن شود با همه منصفانه برخورد کرده است.
- اخلاق مبتنی بر مجموعهای از اصول منسجم و مورد توافق عموم: منظور اصولی است که هر آدم خردمندی آنها را میپذیرد: صداقت، عدالت، مروت، پرهیز از آزار رساندن به دیگران، مسئولیتشناسی، در نظر گرفتن منافع گروههای وسیعتر در مقایسه با منافع شخصی، این قبیل چیزها.
هر یک از این مفاهیم مشکلاتی دارد. مشکل اصلی که در بیشتر آنها وجود دارد، مسئلهای است که بحث را با آن شروع کردیم: درست چیست و چه کسی آن را تعریف میکند؟ با وجود این بیشتر این تعاریف نقاط قوتی هم دارند و آن تعاریف را میتوان در چارچوبی اخلاقی گنجاند که محدوده آن را به آسانی نمیتوان مشخص کرد، ولی طیف وسیعی از موقعیتهای مختلف را دربرمیگیرد.
کوشش نگارنده برای تعریف رفتار اخلاقی که مبتنی بر تاملاتی است که در سطح عموم درباره این موضوع وجود دارد این است:
- رفتار اخلاقی بازتاب نظام اخلاقی حاصل از جهانبینی منسجمی است مبتنی بر برابری، عدالت، احتیاجات و حقوق دیگران و همینطور خود شخص، روحیه تعهد در مقابل دیگران و در مقابل جامعه به طور کلی، و نیز احتیاجات و استانداردهای مشروع جامعه.
البته این هم نمیتواند تعریف کاملی باشد. از باب مثال اینکه احتیاجات و استانداردهای مشروع جامعه چیست، قرنهاست که دربارهاش بحث و گفتگوست و به مرور که جوامع بشری تحول مییابند و به تکامل میرسند، استانداردها و احتیاجات مشروع آنها هم تغییر میکند.
پس وقتی خود اخلاق تعریفش روشن نیست، چطور میتوان مطمئن بود که کنشها و تصمیمات آدم اخلاقی است؟ در این مورد هم باز به اندازه تعداد افرادی که به این سؤال جواب میدهند، پاسخهای متفاوت وجود دارد. یک سلسله از این پاسخها را سیستم پارهوقت دانشگاه ویرجینیای غربی تهیه کرده است (در دورههایی که پاتریشیا پینل Patricia Pinnell و شرلی ایگان Shirley Eagan برای مدیران داوطلب طراحی کردند). در این دورهها میگفتند برای هر تصمیمی که میخواهید بگیرید یا عملی که میخواهید انجام بدهید از خودتان چهار سوال بپرسید:
- نظاره کودکان: اگر کودکان خود شما مشغول نظاره شما بودند، آن کار را انجام میدادید؟
- صفحه اول روزنامه: آمادگی دارید خبر یا تصویر عمل شما در صفحه اول روزنامههای محلی منعکس شود؟
- قاعده طلایی: آیا اگر همان عمل یا تصمیم در مورد خود شما اجرا شود خوشحال میشوید (یعنی با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند)
- اصل عمومیت: اگر همه همین کار را بکنند، اشکالی پیش نمیآید؟
اگر بتوانید به همه یا بیشتر این سوالها جواب «آری» بدهید، عمل شما اخلاقی است.
رهبری اخلاقمدار
رهبری اخلاقمدار در واقع دو عنصر دارد. اول اینکه مدیران باید در موقع تصمیمگیری و اجرا اخلاقی عمل کنند. مثل هر آدم اخلاقی دیگری. ولی عنصر دوم این است که مدیران باید اخلاقی مدیریت کنند. در روابطی که هر روزه با مردم دارند، در برخوردهایشان، در روشهایی که برای تشویق و ترغیب دارند، در سمتوسویی که برای سازمان یا موسسه یا ابتکار عمل خاصی در نظر میگیرند.
رهبری اخلاقمدار هم مرئی است و هم نامرئی. بخش مرئی در شیوه برخورد مدیر با دیگران است. در شیوه تعامل او با آنها. در رفتارش با عموم مردم. در اظهارات و اعمالش. وجوه نامرئی رهبری اخلاقمدار در شخصیت خود مدیر وجود دارد. در فرآیند تصمیمسازی، در قالب ذهنیاش، در مجموعه ارزشها و اصولی که بر اساس آنها عمل میکند. در شجاعتش برای تصمیمگیریهای اخلاقی در موقعیتهای خطیر.
مدیر اخلاقی، همیشه اخلاقی است. اینطور نیست که فقط وقتی در معرض نگاه دیگران قرار دارد، اخلاقی باشد. اخلاقی بودن خود را به مرور زمان ثابت میکند. ثابت میکند که اخلاقیات بخش لاینفکی از چارچوب فکری و فلسفیای است که همیشه آن را درک میکرده و دنیا را بر اساس آن میدیده.
بعضی از مولفههای مهم رهبری اخلاقمدار:
- این توانایی که آدم منیت و منافع شخصی خود را به نفع چیزهای دیگری مثل آرمانی که از آن پشتیبانی میکند یا سازمانی که آن را اداره میکند یا احتیاجات مردمی که به آنها خدمت میکند و/یا منافع اجتماع یا جهان کنار بگذارد.
- جدی گرفتن بازخوردها و عقایدی که با عقایدی خود او متفاوت است و افکار و آرا و اعمال او را به چالش میکشد و تشویق دیگران برای ارائه این بازخوردها و عقیدهها.
- تشویق دیگران به رهبری (و اختصاص ندادن آن به خود).
- اینکه آدم بحث و گفتوگو درباره اخلاقیات و مسائل و موضوعات اخلاقی را به بخشی از فرهنگ گروه یا سازمان یا ابتکار عمل در دست اجرا تبدیل کند.
- حفظ و گسترش شایستگیهایی که دیگران در او سراغ داشتهاند و به امید اینکه سازمان را در مسیر درست پیش ببرد و به بهترین و مؤثرترین وجه اداره کند، اداره آنجا را به او سپردهاند.
- پذیرش مسئولیت (در خوب و بد کار) و پاسخگو بودن.
- مهمتر از همه شاید فهم قدرت رهبری و مدیریت و استفاده از آن در جهت درست است. یعنی شریک کردن دیگران در مدیریت هر جا که ممکن است، سوءاستفاده نکردن از قدرت، و اعمال قدرت فقط در مواردی که این کار به نفع جامعه یا اجتماع یا سازمان یا افرادی است که با آنها کار میکند.
چرا باید رهبری اخلاقمدار داشت؟
بیشتر مردم قبول دارند که رهبران و مدیران باید اخلاقی عمل کنند (گرچه شاید در مورد اینکه اخلاقی عمل کردن چیست، اختلاف نظرهای زیادی وجود داشته باشد). ولی دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد چرا باید مدیریت اخلاقی داشت.
- رهبری اخلاقمدار الگوی رفتار اخلاقی برای کل سازمان و جامعه است.
- رهبری اخلاقمدار اعتمادسازی میکند.
- رهبری اخلاقمدار باعث احترام میشود و اعتبار به وجود میآورد. هم برای خود مدیر و هم برای سازمان.
- رهبری اخلاقمدار میتواند باعث مشارکت همگانی شود.
- رهبری اخلاقمدار در سازمان فضای خوبی ایجاد میکند. به این معنی که همه میدانند قدرت به شراکت گذاشته میشود و اختصاصی مدیر نیست.
- اگر آدم مخالفانی داشته باشد یا شدیدا از موضعی حمایت کند، رهبری اخلاقمدار باعث میشود موضع اخلاقی برتری داشته باشد.
- رهبری اخلاقمدار راه درست پیشبرد امور است.
- رهبری اخلاقمدار به آدم آبرو و آرامش درونی میدهد.
چه کسی باید رهبری اخلاقمدار داشته باشد و در چه وقت
هر کس در موقعیتی قرار دارد که اداره جایی به او سپرده شده، همیشه باید رهبری اخلاقمدار داشته باشد. خواه آن موقعیت رسمی است یا غیررسمی. خواسته است یا ناخواسته. هیچ وقت نیست که رهبری اخلاقمدار در آن شرایط در مقایسه با سایر اوقات مناسبت بیشتری داشته باشد. هیچ فرد و گروهی هم وجود ندارد که رهبری اخلاقمدار برای آنان در مقایسه با سایر افراد و گروهها مناسبت بیشتری داشته باشد.
قطعا گاهی پیش میآید که رهبری اخلاقمدار از همیشه دشوارتر میشود. مواقعی که مدیر ناچار است دست به انتخاب سختی بزند یا مواقعی که تشخیص درست و غلط آسان است، ولی تصمیمگیری در مورد انتخاب درست موقعیت ناخوشایندی ایجاد میکند (مثلا مواجهه با آدم خوبی که کارش را درست انجام نمیدهد و در نتیجه کار را برای دیگران سختتر میکند یا برخلاف منافع شخصی خود عمل میکند). در واقع، موقعیت دشوار وقتی است که مدیریت اخلاقی در آن موقعیت اهمیت بیشتری دارد، چون در این طور مواقع ریسک کار بالاست.
در رهبری اخلاقمدار، بسته به سطح مدیریت و مسئولیتهایی که مدیر مورد نظر دارد، ریسک مدیریت ممکن است کم یا زیاد باشد. مثلا به ندرت پیش میآید که گردانندگان سازمانهایی در سطح اجتماعات محلی با مسائل حیاتی و مهمی که به مرگ و زندگی افراد بستگی دارد، روبهرو شوند؛ یعنی مسائلی که معمولا رهبران کشورها تجربه میکنند. با وجود این تصمیمات آنها ممکن است تبعات اخلاقی و انسانی جدی داشته باشد، ولو اینکه آن تبعات در محیط کوچکتری تاثیر بگذارد.
رهبری اخلاقمدار بخشی از تعریف مدیریت خوب است؛ ولی باید تاکید کرد که تنها بخشی از مدیریت خوب است، نه همه آن. مدیر اخلاقی بودن کار تماموقت است. چیزی نیست که آدم گاهی باشد و گاهی نباشد. آدم یا مدیر اخلاقی است، یا نیست. اگر هست، باید سعی کند آن را در همه تصمیمگیریهایش آگاهانه دخالت دهد.
رهبری اخلاقمدار چطور صورت میگیرد؟
با وجود اینکه در این بخش طوری از مدیر سخن میرود که گویا مقصود از مدیر افرادی است که در راس سازمان یا تشکیلات یا باهمستانی قرار دارند، باید پذیرفت که هر کس در هر موقعیتی میتواند نقش مدیر داشته باشد. مسئله رهبری اخلاقمدار چیزی نیست که فقط به صاحبان عناوین مدیریتی رسمی، مثل روسا و سرپرستها و مسئولان ادارات و سازمانها محدود شود. رهنمودهای کلی برای رهبری اخلاقمدار با مختصر اصلاحاتی میتواند همچون رهنمودهایی برای هر نوع زندگی اخلاقی مورد استفاده قرار گیرد. مثلا اینکه «آدم منافع جمع وسیعتری را بر منافع خودش مقدم بدارد»، یکی از تعریفهایی است که بیشتر جوامع و فرهنگها از مفهوم «قهرمانی» دارند. بنابراین، این بخش فقط برای کسانی نیست که رسما مدیر محسوب میشوند. برای همه است.
در اینجا به ارائۀ چند رهنمود کلی برای رهبری اخلاقمدار میپردازیم و بعد نگاه دقیقتری میاندازیم به آنچه رهبری اخلاقمدار ایجاب میکند.
رهبری اخلاقمدار مستلزم چارچوب اخلاقی منسجم و روشنی است که مدیر میتواند در موقع تصمیمگیری و اجرا بر اساس آن عمل کند
فلسفه یا چارچوب اخلاقی منسجم یکشبه وارد کله آدم نمیشود. به مرور شکل میگیرد؛ از طریق تجربیات و پیشینه تربیتی آدم، از طریق چیزهایی که آموخته و از طریق الگوهایی که برای خودش دارد. به عبارت دیگر، چارچوب اخلاقی متشکل از تمام چیزهایی است که هویت آدم را شکل داده است.
این حرف البته به این معنی نیست که آدم در کودکی باید کلی تعالیم اخلاقی دیده باشد یا در گذشته خود الگوهایی داشته باشد که رفتار کاملا اخلاقی داشتهاند. معیارهای اخلاقی برای عدهای درست برخلاف چیزهایی که دیدهاند و تجربه کردهاند شکل میگیرد. برای عدهای هم این معیارها حاصل تعالیم دینی و فرهنگی یا آموزشهای دانشگاهی در حوزههایی مثل فلسفه و تاریخ و روانشناسی و ادبیات است. برای بیشتر ما لابد چارچوب اخلاقی دربردارنده ترکیبی از بعضی از این عوامل و پارهای عوامل دیگر است.
چارچوب اخلاقی لازم است، چون برای انتخابهای اخلاقی به آدم رهنمودهایی میدهد. محتوای چارچوب اخلاقی، یعنی معیارهای واقعی که هر یک از ما برای خود دارد، ممکن است از شخصی به شخص دیگر، و تا حدودی، از موقعیتی به موقعیت دیگر فرق کند. آنچه مهم است این است که آدم وقتی چارچوب اخلاقی دارد، شالودهای پیدا میکند که در موقع تصمیمگیریهای اخلاقی دشوار کمکش میکند. لازم نیست در هر موقعیتی به طور جداگانه در خلاء تصمیم بگیرد.
فرق اینکه آدم چارچوب اخلاقی داشته باشد و نداشته باشد، مثل فرق ساختن خانهای از روی نقشه و ساختن همان خانه از روی حدس و گمان است. مثل اینکه هر بار یک تکه چوب بردارد و بدون نقشه سر هم کند.
چارچوب اخلاقی آدم باید با چارچوب اخلاقی و چشمانداز و ماموریت سازمان یا تشکیلاتی که در آن کار میکند مطابقت داشته باشد.
اگر موضع اخلاقی سازمانی را قبول ندارید، همان اول نباید در آن سازمان سمتی را بپذیرید. مثلا سازمانی که خود را وقف تصمیمسازیهای جمعی کرده و برابری همه افراد را همچون اصلی اخلاقی پذیرفته، نمیتواند به طور اخلاقی با مدیریت کسی اداره شود که معتقد است وظیفه اخلاقی او این است که برای بقیه تصمیم بگیرد.
یکی از مسائل اخلاقی جالبی که پیش میآید این است که از طرف حامی مالی بهخصوصی که فلسفه یا جهانبینیاش مخالف فلسفه یا جهانبینی سازمان است به سازمان پیشنهاد کمک مالی شود (مثلا مؤسسهای حقوقی که شرکت مادرش موضع ضدهمجنسگرایی دارد یا از پارهای جهات با کارگرانش بد رفتار میکند). یکی از راههایی که میشود به مسئله نگاه کرد این است که گرفتن پول از چنین جایی خلاف اخلاق است. یک روش دیگر برخورد این است که بگوییم تا وقتی منبع انتظار ندارد که مواضعش را تایید کنیم یا بر اساس موضع یا رفتار ضداخلاقی او عمل کنیم، چه بهتر که این پول در اختیار سازمان ما قرار بگیرد، تا در اختیار سازمانی که از موضع آن منبع حمایت میکند. به نظر بعضی این پول گرفتن با تظاهر و ادعای دروغ همراه میشود و کار صحیحی نیست. بعضی هم آن را کار صحیحی میدانند. جواب درست به این سوال بستگی دارد به معیارهای اخلاقی سازمان.
اخلاق باید موضوع بحث باشد
همانطور که چارچوب اخلاقی سازمان باید مرتب وارسی شود، اخلاقیات سازمان و افرادی هم که در سازمان کار میکنند باید به طور مرتب با مشارکت کلیه ذینفعان مورد بحث قرار بگیرد. فرضیات اخلاقی همه، از جمله مدیر، باید بتواند در معرض سوال واقع شود و همه آمادگی داشته باشند که این سوالها را بشنوند و جدی بگیرند، بدون اینکه در مقابل آنها جبههگیری کنند. آدم وقتی میتواند درک اخلاقی خود را گسترش دهد که بحث و گفتگو درباره مسائل اخلاقی را جدی بگیرد و آمادگی داشته باشد که در مورد پیشفرضهای اخلاقی خودش بحث شود.
اخلاق باید علنی باشد
باید بتوانید در مورد چارچوب اخلاقی و تصمیمگیریهای اخلاقی خود توضیح بدهید و از آنها دفاع کنید و برای این کار آمادگی داشته باشید.
تفکر اخلاقی باید با عمل رابطه داشته باشد
بهترین نیتهای دنیا هم اگر فقط نیت بماند و نتواند به مرحله عمل برسد، ارزشی ندارد. اینکه آدم فلسفه یا دیدگاه اخلاقی داشته باشد، برای رهبری اخلاقمدار کافی نیست. فلسفه یا دیدگاه اخلاقی باید به مرحله اجرا برسد. هم در سطح خاص و هم در سطح عام.
رهبری اخلاقمدار فرآیندی مشترک است
هر کس در سازمان یا باهمستان باید این فرصت را داشته باشد که در صورت لزوم اعمال مدیریت اخلاقی کند و با اعمال آن به نتیجه برسد. حالا این میتواند زیر سوال بردن تصمیمها یا رفتارها باشد، یا به اجرا درآوردن تصمیمی، یا الگو شدن در موقعیتی، یا کوشش برای حفظ یکپارچگی سازمان.
رهبری اخلاقمدار باید دیگران را تشویق کند که نقشهای مدیریتی داشته باشند و در این مورد آنها را راهنمایی کند. این باعث میشود در آن سازمان یا باهمستان مدیران اخلاقی بیشتری پرورش پیدا کنند و در صورتی که مشکل یا بحرانی پیش بیاید، آن سازمان یا محل کارکردش بهبود پیدا کند و منابع بیشتری در اختیار داشته باشد.
مؤلفههای خاص رهبری اخلاقمدار
منافع سازمان و خیر عام را منافع شخصی خود مقدم بدارید
یکی از تمرینهایی که میتوان برای مدیریت اخلاقی کرد این است که تصمیمی گرفته شود که به نفع سازمان است ولی با منافع شخصی مدیر مطابقت ندارد (مثلاً در دورههای فشار مالی حقوق مدیر کم شود یا، در سطحی دیگر، قدرت تصمیمگیری را با دیگران سهیم شود هرچند که قدرت خودش کاهش یابد).
مدیریت اخلاقی از جهتی به معنی مقدم داشتن خیر عمومی به منافع شخصی است، چون این اصلی است که خیلی از مولفههای دیگر بر آن بنا میشود. مدیرانی که خودشان را قربانی آرمان سازمان یا قربانی دیگران میکنند، معمولا قهرمان تلقی میشوند. ولی آدم برای اینکه مدیر اخلاقی باشد، لازم نیست در جنگ کشته شود یا زندان برود یا مثل گاندی و سزار چاوز روزه بگیرد، کافی است آمادگی داشته باشد خودپسندی و منیتش را کنار بگذارد و کاری را بکند که برای سازمان یا برای افرادی که مسئولیت آنها را به عهده دارد، بهتر است.
نهادینه کردن روشهایی که افراد بتوانند اقتدار شما را زیر سوال ببرند
جز در مواردی که هدف سازمان سود محض یا جنگ و درگیری یا رقابت در عرصههای جهانی است (و البته حتی در این موارد) این احتمال وجود دارد که مدیریت مستبدانه نتایج خوبی برایتان نداشته باشد (چون نمیتوانید بازخوردهای لازم را به دست بیاورید و اطلاعات لازم را برای کارایی بهتر کسب کنید و تصمیمهای درستی بگیرید). برای افرادی هم که مسئولیت آنها به عهده شماست بد است (خیلیها ناراضی و پشیمان میشوند و در نتیجه ممکن است خواسته یا ناخواسته کارایی کمتری داشته باشند). برای سازمان هم بد است (بخش زیادی از حاصل کار و خلاقیت دیگران از دست میرود و عدم مشارکت آنها در تصمیمگیریها و فلسفه سازمان باعث میشود سازمان موفقیت کمتری داشته باشد و جایگزینی کارکنان زیاد باشد). همه باید در تصمیمگیریها سهم داشته باشند (دستکم در حوزههایی که مستقیما به آنها مربوط میشود) و این قدرت را داشته باشند که لااقل کار خودشان را بدون دخالت انجام بدهند.
خودتان را زیاده جدی نگیرید
رهبری اخلاقمدار علاوه بر کار جدی درک انتخاب اخلاقی و برگزیدن آن، یک چیز دیگر هم لازم دارد و آن این است که چشمانداز خود را از دست ندهد و از شوخ طبعی هم پرهیز نکند. مدیر هم انسان است و باید انسان بماند. مدیری که دغدغهاش حفظ و حراست حوزه مدیریتش با تمام قوا باشد، اثربخشیاش، و همین طور ادعاهایش در مورد مدیریت اخلاقی، رنگ میبازد.
برخی نکات دیگر:
ببینید تصمیمگیریهای شما برای دیگران چه عواقبی دارد و دنبال راهی بگردید که آن عواقب کمترین آسیب را به دیگران بزند؛
- همیشه با همه و در همه حال با انصاف و صداقت و احترام برخورد کنید؛
- با سازمانهای دیگر هم به همین شیوه رفتار کنید؛ یعنی: با انصاف و صداقت و احترام؛
- کار جمعی را در داخل و خارج سازمان (با سازمانهای دیگر) فراموش نکنید؛
- دیگران را در جریان کارها بگذارید (افراد را از آنچه میگذرد بی خبر نگذارید)؛
- سعی کنید در روابط بینافردی مدام تواناییهای بیشتری پیدا کنید (با توجه و صمیمیت با دیگران ارتباط برقرار کنید. خوب گوش کنید. مراقب زبان بدن خود و پیامهایی که می فرستد باشید. با دیگران همدلی نشان دهید.)
- سعی کنید حساسیت فرهنگی داشته باشید و در زمینه مسائل فرهنگی تواناییهای بیشتری پیدا کنید. (به روی دیگر فرهنگها باز باشید. زبان محلی را که در آن کار میکنید بیاموزید.)
- سعی کنید فراگیر باشید. (افراد تیم را از خاستگاهها و نژادهای مختلف انتخاب کنید. زنان را در استخدام و تیمسازی در نظر بگیرید.)
- مسئولیت مدیریت را جدی بگیرید و در عمل به وظایف خود پاسخگو باشید
- سعی کنید مرتب شایستگیهای خود را افزایش دهید.
- در سازمان بیش از اندازه نمانید. (اجازه دهید نیروهای محلی یا جوانتر وارد سازمان شوند و نقش رهبری بر عهده گیرند. وقتی کارهایی که باید انجام دهید انجام دادید راه برای دیگران باز کنید.)
- هیچ وقت از ارزیابی مداوم اخلاقیات خود و روش رهبریتان دست نکشید.
خلاصه
رهبری و مدیریت برخوردار شدن از امتیاز و مسئولیتی است که وظایف سنگین رسمی و غیررسمی بر دوش کسی که آن را عهده دار میشود میگذارد. در صدر فهرست وظایف این است که اخلاقی باشد هم در زندگی شخصی و هم در کار مدیریت. چون مدیران چه بخواهند و چه نخواهند، برای دیگران الگو هستند. آنها هستند که تعیینکننده موضع اخلاقی افراد سازمان یا گروهی هستند که اداره آن را برعهده میگیرند و تا حدی بر موضع اخلاقی جامعه نیز تاثیرگذارند.
رهبری اخلاقمدار ایجاب میکند که مدیر چارچوب اخلاقی منسجمی داشته باشد که نه فقط در بعضی موقعیتهای خاص، بلکه در هر شرایطی، در تمام تصمیماتی که میگیرد و کارهایی که میکند، بر اساس آن عمل کند. از مهمترین ویژگیهایی که رهبر اخلاقمدار باید داشته باشد، صداقت و روراستی است. دیگر اینکه آمادگی داشته باشد بحث و بررسی درباره مسائل و تصمیمگیریهای اخلاقی را به بخش لاینفکی از فرهنگ سازمانی و گفتگوهای گروهی تبدیل کند. باید علاقهمند باشد به دیگران کمک کند و برایشان مربی باشد تا به رهبری گروه بپردازند. باید برای حفظ و افزایش شایستگیهای فردی انگیزه داشته باشد. برای پذیرش بازخوردهای مثبت و منفی ظرفیت داشته باشد و از آنها به طور جدی در بهبود کار بهره گیرد. باید بتواند منافع شخصی و منیت خود را کنار بگذارد و منافع مربوط به هدف یا سازمان را مقدم بدارد. رهبر اخلاقمدار از قدرت مدیریت درست استفاده میکند و هرگز از قدرت مدیریت سوءاستفاده نمیکند یا قدرت را برای پیشبرد اهداف شخصی به کار نمیگیرد. چنین کسی فراموش نمیکند که پشت عناوینی مثل «مخالف»، «متحد»، «کارمند»، «مشارکتکننده» و دیگر عناوین انسانها وجود دارند و رفتار او باید در همه حال انسانی باشد.
نکته آخر، و شاید مهمتر از همه، اینکه رهبر اخلاقمدار همواره باید در کار مراقبت از پیشفرضهای اخلاقی خود باشد و تصوری را که از رهبری اخلاقی دارد بازنگری کند. رهبری اخلاقمدار مثل خیلی از وظایف مهم دیگر، امری است که در استمرار خود شکل میگیرد و از جمله معدود اموری است که آدمی تمام عمر با آن درگیر است.