بیایید بپذیریم شهرت رهبران چندان نیک نیست. از رسواییهای اخلاقی گرفته، تا اختلاس، از هیولاهای تشنه قدرت گرفته، تا دیوانسالارهای بیعرضه. خیلیها به سختی میتوانند به رهبرانشان اعتماد كنند و برای رسیدن به هدفهای مشترك، به طور نتیجهبخشی با آنها كار كنند.
با این حال، كسانی هم هستند كه به اصطلاح به دلایلی «درست» رهبری را برعهده گرفتهاند. كسانی كه به جای سوءاستفاده از این سمت برای رسیدن به اقتدار شخصی، از آن به عنوان وسیلهای برای كمك به دیگران استفاده میكنند. این افراد رهبر میشوند، چون میخواهند در خدمت بهبود دیگران باشند.
چرا؟ چون در طول خدمت خود فهمیدهاند كه با پذیرفتن مسئولیتها و امكانات رهبری، بیشترین فایده را خواهند رساند. ما نام این كسانی را كه رهبر میشوند تا موثرتر خدمت كنند، رهبران خدمتگزار میگذاریم.
رهبران خدمتگزار چه ویژگیهایی دارند؟
در بسیاری از بخشهای این فصل از جعبهابزار در مورد ویژگیهای مختلف رهبری بحث شده است. ویژگیهایی از قبیل داشتن قدرت ترغیب دیگران، تصمیمگیری و تشخیص نیازها. همه این ویژگیها در مورد رهبران خدمتگزار هم صدق میكنند. اما واژه رهبر خدمتگزار ویژگی بیشتری میطلبد، شاید داشتن ذهنیتی متفاوت. این حقیقتا برداشت منحصر به فردی است از مفهوم رهبری.
در ادامه، فهرستی خواهیم داشت از مهمترین ویژگیهای یك رهبر خدمتگزار. برخی از این تفكرات و عملكردها، خاص یك رهبر خدمتگزار است. مابقی، در حالی كه ممكن است در همه انواع رهبری یافت شوند، در مورد رهبران خدمتگزار بیشتر مورد تاكید هستند.
رهبر خدمتگزار باور دارد كه او «فرد اول در میان افراد برابر» است. این تفكر، در بطن رهبری خدمتگزار قرار دارد. یك رهبر خدمتگزار خود را مافوق افراد تحت رهبریاش نمیداند. در عوض او مصداق عبارت لاتینی primus inter pares به معنای «فرد اول در میان افراد برابر»است (جملهای از زبان اگوستوس رومی که میخواست موقعیت خود را بین دولتمردان وقت توجیه کند. این جمله امروزه در بخشهای مدیریت، سازماندهی و غیره به کار گرفته میشود). این تفكر، یعنی او افراد تحت رهبری خود را همتایانی میبیند كه به آنها میآموزد و از آنها یاد میگیرد. او رهبری دیگران را به خاطر رسیدن به هدف مورد موافقت همگان میخواهد، اما اعتقاد ندارد كه رهبری به او برتری میدهد. به این دلیل است كه رهبر خدمتگزار یك تیمساز به تمام معناست. او بر نقاط قوت دنبالهروهایش تکیه، و در صورت لزوم خود از آنها پیروی میكند. چنین رهبری با فرمان دادن و امر كردن رهبری نمیكند. در عوض به همه اجازه میدهد کاری را انجام دهند که به بهترین نحو قادرند به ثمر برسانند. به این معنا، او مانند رئیس گود در سیرك است، كه بازیگران را هدایت میكند در جای خودشان قرار بگیرند و آن وقت خود از زیر نورافكن بیرون میرود، تا بازیگران بدرخشند.
شیوه رهبری رهبران خدمتگزار هم مانند فرزانگان، بیتكلف و بیادعاست. و این شیوه هدایت، در جایی كه افراد با یكدیگر برابر باشند و مجاز باشند آنچه را برایشان اهمیت دارند بیان كنند و با تمام توان كار كنند، باری بر دوش پیروان نخواهد گذاشت. در عوض، رهبر خدمتگزار سنگینی بار و همچنین منافع كار را به تساوی میان همتایان تقسیم میكند. هر آنکه در کار دخیل بوده سهمی از منافع آن میبرد.
رهبر خدمتگزار، از قدرت، با صداقت استفاده میكند. یك رهبر خدمتگزار از رهبری و قدرت، به شكل درست و قانونی، به نفع كسانی كه در خدمت آنهاست، استفاده میكند. او رهبری را به چشم ابزاری در خدمت منافع عموم و نه هدف مطلوب خودش، نگاه میكند.
برای ما که بر صاحبان قدرت نظارت میکنیم، تفاوت بسیار آشكار است. ما رباخواری كه به زور متوسل میشود و به زورمندیاش مباهات میكند، یا سیاستمداری كه چربزبانی میكند و به این مهارتش افتخار میکند را سرمشق قرار نمیدهیم. ما مادرترزاها و نلسون ماندلاهای دنیا را الگو قرار میدهیم. آنها رهبران خدمتگزاری هستند كه با درستی و امانتداری در آن مقام قرار گرفتهاند.
رابرت گرینلیف در مقالهاش با عنوان خدمتگزار در هیبت رهبر، میگوید: «ابتدا با احساس طبیعی میل به خدمت كردن شروع میشود. اول خدمت. سپس انتخابی آگاهانه، فرد را مشتاق رهبری میكند. تفاوت در نحوه انجام كار است و پیش از همه در اینكه رهبر اطمینان حاصل كند ضروریترین نیازهای افراد برآورده میشوند».
آیا رهبران ما همواره در این عرصه موفق هستند؟ بهندرت. آنها ممكن است نکات فوق را کم داشته باشند، همانطور كه ما هم به عنوان رهبران خدمتگزار ممكن است چنان کمبودی داشته باشیم. ما همه انسانیم. با این حال، كمال مطلوب این است كه ما کارکرد مؤسسات عمومی و رهبرانمان سرمشق قرار میدهیم. و با مداومت در تلاشمان، میتوانیم الهامبخش دنبالهروهایمان در رسیدن به یك زندگی خدمتگزارانه باشیم.
یك رهبر خدمتگزار اهمیت جزئیات روزمره را درك میكند. وقتی ما به رهبریهای بزرگ فكر میكنیم، اغلب ما به چیزی فكر میكنیم كه به آن میتوان «سخنان بزرگ» گفت. ما به رویای مارتین لوتركینگ فكر میكنیم. به این فكر میكنیم كه چه كاری میتوانیم برای كشورمان انجام دهیم. به آتش و به گوگرد، یا به شعارهای انقلابیون فكر میكنیم.
در حالی كه واقعیت امر آن است كه این حرفها بخش كوچكی از رهبری را تشكیل میدهند و نیاز به آنها در یك رهبری خدمتگزار، از آن هم كمتر است. موضوع رهبری خدمتگزار مباحثات تن به تن و رودررو و رسیدگی به جزئیات روزمره است.
تمرین:
به گروه کارآمد فكر كنید كه با آنها كار كردهاید، یا شاهد كاركردشان بودهاید. كارها بهخوبی انجام میشوند و به نظر میرسد كه اعضای گروه واقعا از كارشان راضی هستند. رهبر رسمی یا غیررسمی آنها چه كسی بود؟ چه میكرد؟ سبك مدیریتش چطور بود؟
رهبر خدمتگزار به حرفهای پیروانش (كسانی كه او را انتخاب كردهاند) گوش میكند و اهمیت میدهد. رهبران خدمتگزار مشتاقند كه وقت بگذارند و حرفهای دیگران را بشنوند. در واقع بیشتر از اشتیاق، آنها فعالانه جویای نظریات و افكار پیروان خودشان هستند. این برای یك رهبر خدمتگزار، حائز بیشترین اهمیت است.
و روابط مبتنی بر احترام دوجانبه، از همین گوش كردنها پا میگیرد. در رهبران خدمتگزار، میل به گوش كردن ذاتی است. اهمیت دادن به دیگران، بخشی از وجودشان است. آنها میتوانند از این مهارت، برای یادگیری از پیروانشان استفاده كنند، آنها یاددهنده صرف نیستند.
رهبران خدمتگزار به دیگران كمك میكنند به آنچه میخواهند برسند. رهبر خدمتگزار به افراد اهمیت میدهد، به این ترتیب است كه به خواستههای آنها پی میبرد و در رسیدن به آن خواستهها كمكشان میكند.
با این حال گاهی پیش میآید كه ظاهرا خواسته یك رهبر خدمتگزار بسیار متفاوت با خواسته پیروان اوست. آن وقت چه میشود؟
معمولا هدف بزرگتر هر دوی آنها یكی است، اما نظرشان درباره نحوه رسیدن به آن هدف متفاوت است. مثلا ممكن است یك رهبر خدمتگزار بخواهد در مورد یک موضوع مرتبط با آلودگی محیط زیست، با سران جناح مخالف یك نشست دیپلماتیك داشته باشد، در حالی كه سایر اعضای گروه، تمایل به مقابله با جناح مخالف را داشته باشند.
ما با وضعیتهایی روبهرو بودهایم که در آن یك رهبر خدمتگزار سعی میكند مسائل را با الفاظ و اصطلاحات مناسب بیان كند، طوری که افراد بتوانند از دیدگاه او به قضایا نگاه كنند. به گفته یك ضربالمثل قدیمی: با عسل بیشتر میشود مگس گرفت، تا با سركه. یك رهبر کارآمد قضایا را طوری مطرح میكند و توضیح میدهد كه هدفهای مشترك شفاف باشند، یا مزایای انجام كارها به روشی خاص مشهود باشند.
شاید بگویی، ولی این حرفها دارد منفیگرایانه جلوه میکند. این همه حرف برای قبولاندن امری، یا درست جلوه دادن آنها. آیا قرار است یك رهبر خوب، اساسا پیروانش را گول بزند؟
ابدا. یادتان باشد كه ابتدا گفتیم یك رهبر خدمتگزار باید صادقانه و به دلایل درست رهبری كند. ولی اگر زبان شما انگلیسی باشد و بخواهید با یك نفر برزیلی صحبت كنید، ناچار خواهید بود طرز حرف زدنتان با او را تغییر دهید. باید زبان پرتغالی یاد بگیرید. آن وقت است كه میتوانید درست گفتگو كنید.
با آنكه اغلب موارد به این شدت نیستند، اما پیام كار واضح است: یك رهبر خدمتگزار زبان پیروانش را میداند و از آن استفاده میكند. مثال زیر را در نظر بگیرید:
رهبر یك برنامه پیشگیری از بارداری نوجوانان میخواست حمایت یك كشیش كاتولیك محلی را جلب كند. ولی او میدانست كه با بحث بر سر كمپین «منطق كاندوم» به جایی نخواهد رسید. در عوض او و كشیش درباره كارهای مشتركشان صحبت كردند. هر دو پرهیز از مصرف مشروبات الكلی را ترویج میكردند و هر دو بهشدت علاقه داشتند كه زندگی جوانان حتیالامكان پربار و سالم باشد. هنگام ترك مباحثه هر دو توافق كردند كه با هم روی چندین پروژه كار كنند و كشیش هم موافقت كرد با آن دسته از كارهای گروه كه موافقشان نبود، سرسختانه مخالفت نكند. در پایان یك اتحاد بزرگ شكل گرفته بود.
درس؟ از همان جایی كه دیگران هستند شروع كنید. پیش از ادامه مطلب، در اینجا لازم به ذكر است كه یك رهبر خدمتگزار كوتهبین نیست. نهایت تلاشش را میكند تا دیگران را متقاعد كند از چشم او به قضایا نگاه كنند، تا اینجای كار درست است. اما همانطور كه گفتیم، یك رهبر خدمتگزار به حرفهای پیروانش گوش میكند و از آنها یاد میگیرد. از پیشرفت استقبال میكند. به این ترتیب اگر متقاعد شود كه طرف مقابلش حق دارد، با كمال میل به توصیههای طرف مقابلش عمل میكند.
رهبر خدمتگزار به پیروانش اجازه رشد میدهد. ضمن اینكه یك رهبر خدمتگزار طبق نكته قبلی، از جایی كه دیگران هستند شروع میكند، آنها را متوقف هم نمیكند. در عوض، رهبر خدمتگزار به دیگران كمك میكند امكانات بالقوه موجود را ببینند. این امر، هم میتواند شخصی باشد (من مطمئنم كه تو میتوانی به خط پایانی دوی استقامت برسی) و هم ممكن است باهمستانی باشد (میتوانی تصورش را بكنی كه این محله با رنگآمیزی جدید و تعدادی درخت به چه شكل درخواهد آمد؟) یك رهبر خدمتگزار به افراد كمك میكند كارهایی را انجام دهند كه نمیدانستند قدرت انجامشان را دارند. او وقت میگذارد و در كنار پیروانش اهدافی را تعیین میكند كه هم امكانپذیر باشند و هم چالشبرانگیز.
رهبر خدمتگزار الهامبخش دیگران برای خدمت كردن است. و بالاخره اینكه یك رهبر خدمتگزار میداند كه بهتنهایی نخواهد توانست همه كارها را انجام دهد و راستش را بخواهید، اگر بتواند هم، دلش نمیخواهد كارها را بهتنهایی انجام دهد. یك رهبر خدمتگزار دلش میخواهد با دیگران و برای دیگران كار كند. لذا باید بتواند الهامبخش مخدومین خود، برای خدمت كردن به دیگران باشد.
چطور یك رهبر خدمتگزار به دیگران الهام میبخشد؟ روشهایی كه او برای الهام بخشیدن به دیگران استفاده میكند، الزاما با روشهای مختلفی كه هر رهبری برای الهام بخشیدن به دیگران برای انجام هر كاری استفاده میكند، تفاوت ندارد. یا در واقع، با روشهای هر كسی كه الهامبخش دیگران است، فرق نمیكند. همان اشتیاق یك رهبر خدمتگزار برای خدمت كردن به دیگران فینفسه الهامبخش است، اما افراد به وسیله روشهای متعدد دیگر هم الهام میگیرند.
ما میتوانیم با نگاهی اجمالی به مفهوم كلی الهام بخشیدن، به این سوال پاسخ بدهیم. بیایید مطلب را از سطح شخصی شروع كنیم. چه چیز باعث میشود وسط سخنرانی كسی كه متقاعدمان میكند برای بچهای كه هرگز ملاقات نخواهیم كرد پول بفرستیم، از جا بپریم؟ این چشمه الهام چیست؟ چه باید بكنیم؟
تمرین:
قبل از ادامه مطلب، فهرست پنج نفر از رهبرانی را كه شخصا میشناسید یا تعریفشان را شنیدهاید بنویسید. پنج نفری كه بسیار تحسینشان میكنید. آنها چرا تا این حد توجه و تحسین شما را جلب كردهاند؟ آنها چه میكنند؟ آنها چطور آن كار را انجام میدهند؟ از چه چیز آنها خوشتان میآید؟ آیا سبك رهبری همه آنها یكیست؟ اگر یكی نیست، چه فرقهایی با هم دارند؟
احتمال دارد این پنج نفری كه اسامیشان مقابل شماست، با هم كاملا متفاوت باشند. ممكن است یكیشان آرام و دیگری گستاخ باشد. یكیشان داد بزند و دیگری سوال كند. یكیشان از محبوبیت خوشش بیاید و دیگری از رسانهها خوشش نیاید یا به آنها اعتماد نداشته باشد. ممكن است در فهرستتان كسی باشد كه هرگز شخصا او را ندیده باشید، اما چیزی نوشته باشد كه خواندنش از هیجان مو بر بدنتان راست كرده باشد.
در هر حال، احتمال دارد افرادی كه اسامیشان در مقابل شماست، كاملا با هم فرق كنند. این امر به طور كلی میان رهبران و حتی رهبران خدمتگزار واقعیت دارد. اما اگر به دقت نگاه كنید، میبینید كه بعضی كیفیتها مدام تكرار میشوند. بخشی از فهرست كیفیتهایی كه الهامبخش هستند، از این قرار است:
- صداقت
- آگاهی
- همدلی
- شفقت
- توان غلبه بر موانع و خصوصا موانعی كه پیروان شخص با آنها دست به گریبان هستند
- احساس شادی و سرزندگی
یك رهبر خدمتگزار خود را با شرایط وفق میدهد. اگر خانهتان آتش گرفته باشد، دلتان نمیخواهد مامور آتشنشانی به شما بگوید: «به نظر شما در این لحظه چطور بهترین استفاده را از زمان ببریم و از چه مسیری حركت كنیم؟» در عوض دلتان میخواهد بشنوید: «نردبان آنجاست و ما، شما و بچههایتان را از اینجا نجات خواهیم داد».
از طرف دیگر، اگر در محل كارتان مشغول مذاكره درباره ایجاد یك تغییر اساسی در موسسهتان باشید، «به نظر شما چه باید كرد؟» سوال مناسبی به نظر میرسد. در واقع اگر چنین سوالی را از شما نكنند، خیلی هم عصبانی خواهید شد.
بنابراین، برای آنكه یك رهبر خدمتگزار الهامبخش باشد، هر وضعیتی را میسنجد و یكی یكی به آنها پاسخ میدهد. اگر لازم باشد كنترل كار را به شخصی میسپارد كه سبك رهبریاش بیشتر مناسب آن شرایط است، خودش هم افراد را تقویت میكند. یك رهبر خوب میفهمد كه چه وقت خود او الزاما بهترین شخص برای انجام یك كار معین نیست. او نقاط قوت و نقاط ضعف خودش را خوب میشناسد و در صورت لزوم، فرصتها را با كمال میل در اختیار كسانی میگذارد كه مناسبتر باشند.
همانطور كه ملاحظه میكنید، یك رهبر خدمتگزار شدن، بیشتر مربوط به داشتن یك وضعیت ذهنی خاص است، تا یك سری دستورالعملها. بنابراین برخلاف بسیاری از بخشهای دیگر این جعبهابزار، یك رهبر خدمتگزار شدن، نیازمند طی كردن مرحله به مرحله یك فرآیند نیست (اول باید صادق باشید، دوم باید به افراد اهمیت بدهید ...). اما كارهایی هستند كه یك رهبر خدمتگزار به جای آنكه فقط به آنها اعتقاد داشته باشد، انجامشان میدهد. شما میتوانید برای تازه نگه داشتن مفهوم بخش خدمتگزاریِ یك رهبر خدمتگزار در ذهنتان، روی این مهارتها كار كنید. بسیاری از این مهارتها به طور مفصل در بخشهای دیگر توضیح داده شدهاند، لذا در اینجا فقط از آنها نام میبریم. آن مهارتها عبارتند از:
- گوش كردن به دیگران
- دخالت دادن دیگران در كارها
- ترویج كار تیمی، به جای تصمیمگیری انفرادی
- ارتقاء مهارتهای حل مشكل
الهامبخشی را چطور میبینید؟
همانطور كه گفتیم، رهبر خدمتگزار كسی است كه میخواهد قبل از هر چیز به دیگران خدمت كند و لذا با این تعریف، در مرتبه دوم به خودش میپردازد. اما ممكن است این كار، گاهی مشكل ایجاد كند. شاید در این صورت احساس كنید كه به عنوان یك رهبر بُرندگی خود را از دست میدهید. میخواهید به افراد كمك كنید، یا حداقل همیشه این كار را میكردید. اما دارید فرسوده میشوید. دارید خسته میشوید. مشكلی كه خود به وجود آوردهاید، از همه وقت بزرگتر شده است و تنها چیزی كه بزرگتر از مشكل شماست، توده كارهای انجامنشده روی میز شماست. یادتان نمیآید آخرین بار چه وقت همسرتان را دیدهاید. دلتان میخواهد مسئولیت را به دیگری بسپارید. دیگر دلتان نمیخواهد خدمت كنید، میخواهید مدتی هم آسایش داشته باشید. دلتان میخواهد به جامائیكا فرار كنید و دیگر هرگز، هرگز برنگردید.
این احساس به نظرتان آشناست؟ اگر آشناست، در این صورت چه باید كرد؟ چه چیز به رهبر خدمتگزار الهام میبخشد و در او شوق خدمت به وجود میآورد؟ از كجا انرژی، هیجان و استقامت كسب كنیم تا دیگران را به دنبال خود بكشیم و هدایتشان كنیم، تا قهرمانان فعالی در رسیدن به هدفمان باشند؟ چه چیز ما را به حركت درمیآورد، تا ما هم دیگران را به حركت درآوریم؟
برای رهبرانی كه در راه از پا درمیآیند، یا كسی كه دلش میخواهد كلا از راه فاصله بگیرد، الهام گرفتن و هیجان داشتن برای هدف، همیشه هم آسان نیست. با این حال، این ممكن است مهمترین كاری باشد كه بتوانید انجام دهید. از پا درآمدن و وانهادن، احتمالاتی كاملا واقعی هستند. اینطور به قضیه نگاه كنید: اگر شما از پا دربیایید، چراغی خاموش میشود و سلاحی قوی را از هدف شما میرباید.
لذا یك رهبر خوب، یك رهبر قوی و آماده كار در درازمدت، همگام با كمك كردن به دیگران، از خودش هم مراقبت میكند. برای اغلب ما آسان است كه چنان درگیر كار شویم كه نیازهای خودمان را فراموش كنیم. یا، حتی اگر مراقبت خودمان هم باشیم، چنان بی نظم و حساب و کتاب از خود مراقبت کنیم که سرانجام سرخوردگیها به حداكثر میرسد و دریچههای سیلگیر سرانجام میشکند.
برای اجتناب از این رویداد، یك رهبر خدمتگزار بر اساس تداوم، نیازهای خودش را در نظر میگیرد. او پیش از وقوع فاجعه از خودش مراقبت میكند.
ممكن است بگویید: این متناقض به نظر میرسد. در همین جا خواندم كه رهبر خدمتگزار قبل از هر چیز به دیگران خدمت میكند. درست است. اما یك رهبر باید از كارش نتیجهای بگیرد و باید از آن دستاورد باخبر باشد، واگرنه بهسرعت تسلیم خواهد شد. هر دو عنصر باید وجود داشته باشند. به این دو دایره برهمافتاده فكر كنید:
یكی از این دایرهها نشاندهنده اشتیاق رهبر خدمتگزار در كمك به دیگران است. دایره دیگر نشاندهنده نیاز او در كمك به خودش است. در وضعیت مطلوب، یك رهبر خدمتگزار باید در جایی كه دو دایره روی هم افتادهاند، هر دوی این كارها را انجام دهد.
بنابراین، یك رهبر برای آنكه الهامگرفته و هیجانزده برای انجام كارش باقی بماند، چه كارهایی باید انجام دهد؟ پاسخ این سوال همانقدر فردی و شخصی است كه شخصیت ویژه هر رهبری فردی است. اما این امكانات را كه برای رهبران بسیاری كارایی داشتهاند، در نظر بگیرید. شاید یكیشان به كار شما هم بیاید.
- برای خودتان وقت بگذارید. ممكن است فكر كنید برای یك مرخصی یا یك تعطیلی بعدازظهر وقت ندارید. ولی آیا میتوانید بدون آنها هم سر كنید؟ شما برای سازماندهی مجدد گروه و انرژی گرفتن، به زمان نیاز دارید. برای انجام این كار راههای زیادی وجود دارد. از جمله آن راهها مراقبه روزانه، یا دوی آهسته، یا صرف یك روز برای انجام كاری كه دوست دارید، است. آن كار مورد علاقه، هر فعالیتی میتواند باشد: تماشای یك نمایش، یا لذت بردن از یك پیك نیك، شركت در یك كلاس سفالگری، یا تماشای یك مسابقه فوتبال. آن كار هر چه كه هست، باید مختص شما باشد، شما از آن لذت ببرید و سرحال بیایید. آن كار نباید هیچ ربطی به شغل روزمره شما داشته باشد.
- مطالعه كنید، ولی نه مطالعه اخبار یا مطالب مربوط به كارتان. رمان، یا زندگینامه یا هر چیز دیگری كه دوست دارید بخوانید. یكی از ویژگیهای ثابت بسیاری از رهبران تاریخی، میزان مطالعه آنهاست. مطالعه در شما خلاقیت ایجاد میكند و كمكتان میكند «تصویر بزرگ» را شفافتر ببینید. با این كار متحدین جدیدی پیدا میكنید. سخن كوتاه، مطالعه به شما كمك میكند نسبت به كل زندگی آگاهی بیشتری پیدا كنید.
- كسانی را داشته باشید كه تقویتتان كنند. همه ما این گفته را شنیدهایم كه: «كسی كه در اوج است، تنهاست». این در مورد رهبران خدمتگزار هم صدق میكند. در واقع اگر خوب دقت كنید، حتی در میان تودهها هم میتوانید تنها باشید. همه ما به كسانی نیاز داریم كه كمكمان كنند و در چالشها و در شادیهایمان، حمایتمان كنند. برای ما رهبران خدمتگزار مهم است كه این افراد را بهدقت انتخاب كنیم. علتش این است كه اگر حامیان خود را آگاهانه انتخاب نكنیم، متاسفانه اغلب نیازهای خود را از طریق افراد نادرست برطرف میكنیم. باید بیشتر این حمایتها را از نزدیكان خود دریافت كنیم: از همسران، اعضای خانواده و دوستانمان. با این حال، گاهی هم مفید است كه از حمایت افرادی در حرفه خودتان برخوردار شوید، كسانی كه با همان چالشها و هیجاناتی درگیر بودهاند كه شما درگیر هستید. دو راه برای ایجاد چنین روابطی وجود دارند:
- مربی داشتن. ما همواره در حال یادگیری هستیم و امیدواریم یادگیریمان هرگز تمام نشود. اگر بر دوش كسانی كه پیش از ما بودهاند بایستیم، چشماندازمان وسیعتر خواهد بود. لذا، برقراری رابطه با یك مربی، راهی عالی است كه به شما كمك میكند از نظر حرفهای رشد كنید.
- برقراری روابط محكم با همتایان. صحبت كردن با رهبران دیگر، خصوصا در رشته خودتان، میتواند بسیار مفید باشد. از این طریق است كه جلسات و كنفرانسهای حرفهای مفید واقع میشوند. از طریق صحبت كردن با رهبران دیگر، كم كم متوجه میشوید كه دیگران هم دقیقا همان مشكلاتی را دارند، كه شما دارید. این كار به شما كمك میكند بفهمید كه تنها نیستید.
تمرین:
به كسی فكر كنید كه رهبریاش را تحسین میكنید، یا كسی كه در زمینههای دیگر، از نظر حرفهای او را تحسین میكنید. ترجیحا كسی را انتخاب كنید كه سالها در آن زمینه كار كرده باشد. از او بپرسید كه از كجا حمایت میشود؟ وقتی سرخورده میشود به چه كسی پناه میبرد؟ آیا امكانات یا افراد مشابهی در زندگی شما وجود دارند؟ یا حمایتی از آن دست، به شما هم كمك میكند؟
- خودتان را به چالش بکشید. وقتی «روزمرگیهای قدیم» دیگر برایتان به كار نمیآیند، كوه دیگری برای بالا رفتن انتخاب كنید. با جهتها و امكانات جدید، خود را به چالش وادارید. این مسیرها و امكانات جدید میتوانند شروع یك برنامه تازه، تشكیل یك همكاری جدید، یا راهاندازی مجدد یك پروژه موجود باشند. هر چیزی كه شما را دوباره به هیجان آورد، مفید است. امكانات نامحدودند.
- به كل تصویر نگاه كنید. یعنی كل جنگل را به خاطر بسپارید، تا سرگرم درختها نشوید. گاهی در ناكامیهای روزمره كارمان گرفتار میشویم. این زمانی است كه وقتش رسیده چشمانداز وسیعتر را به خود یادآوری كنیم. اعم از اینكه این چشمانداز پایان گرفتن سواستفاده از كودكان باشد. یا احیای یك محله، یا ایجاد دنیایی بدون تبعیض. برای انجام این كار، باید بخواهیم كه این ناكامیها را موانع كوچكی ببینیم، كه مایلیم از رویشان بپریم، نه كوههای صعبالعبوری كه ارزش تلاشهای ما را ندارند.
- پیروزیهای كوچك را جشن بگیرید. مثلا ایجاد صلح جهانی یك هدف متعالی است. اما كاری نیست كه شما یا حتی سازمان شما بتواند بهتنهایی به انجام برساند. در واقع ممكن است این امر هرگز به طور كامل تحقق پیدا نكند. اما بسیاری از ما احساس میكنیم كه هنوز ارزشش را دارد كه برای تحققش تلاش كنیم. پس اگر حتی در به تحقق رساندن یك تكه كوچك از آن صلح موفق شدید، موفقیتتان را جشن بگیرید.
خلاصه
رهبر خدمتگزار، به رهبری همانطور نگاه میكند، كه یك نجار به چكش. چكش برای یك نجار، یك ابزار است و البته یك ابزار خیلی مهم است. چكش میتواند بسازد، خلق كند و به یك رویا تحقق ببخشد. اما با یك ضربه اشتباه، میتواند باعث درد شدید در شست نجار شود.
رهبری هم به شخص امكان میدهد رویاها را به تحقق برساند. درها را باز میكند و امكان میدهد كه فرصتها واقعیت پیدا كنند. اما، رهبری چیزی است كه باید در موردش دقت شود. زیرا در رهبری هم مانند مورد چكش، اشتباهات میتوانند تاوان سنگینی به بار آورند. از آن بدتر، رهبری هم مانند چكش میتواند به جای آفرینش، در خدمت نابودی باشد. افراد را آزار بدهد، به جای كمك كردنشان. و اگر به خودمان توجه كافی نداشته باشیم، رهبری میتواند خود رهبر را هم نابود كند.
لذا رهبر عاقل، با این ابزار قوی همانقدر با مراقبت رفتار میكند، كه با یك چكش. همواره سعی میكند ضربه را به سر میخ بزند.