هدف ما در این بخش این است که میان بنا نهادن باهمستان و امیدپروری پیوند برقرار کنیم. چرا این پیوند مهم است؟ چون یکی از بزرگترین چالشها برای سازندگان باهمستان شکنندگی امید و شبح شکست است – این خطر وجود دارد که شور و اشتیاق رنگ ببازد و موانعی که بر سر راه سازماندهی وجود دارد موجب دلسردی و کنارهگیری شود.
گفتار خود را با تاکید بر این نکته آغاز میکنیم که امید چیزی بیش از آرزوی تغییر است. در گفتوگوهای روزمره واژه امید اغلب به معنی خواسته و آرزو به کار میرود. مثلا میگوییم: «امیدوارم امروز هوا آفتابی باشد.» واژه امید در این معنای سطحی کموبیش بیمایه است؛ نه انتظار چندانی از آن استنباط میشود و نه نویدی. هوا ممکن است آفتابی باشد و یا نباشد. اگر اداره هواشناسی از هوای آفتابی خبر داده، آن وقت «امیدوارم» در آن جمله فقط بیانگر پیشبینی است. حال اگر احتمال ریزش باران وجود داشته باشد، آیا باید این نوع «امیدها» را بیپایه و واهی دانست؟ این تعبیر از امید مصداق همان گفته «لیک ای جان در اگر نتوان نشست» است؛ اگر معنای امید محدود باشد به آرزو کردن نتیجهای مشخص، پس ارزش این واژه در چیست؟
این تلقی از امید این پرسش را پیش میکشد که آیا پروراندن امید – گستراندن آن که جای خود دارد - زمینه را برای بروز دلسردی و حتی شاید نومیدی فراهم نمیکند. چون شاید بعضی «امیدهایی» از این دست را به حساب ناتوانی از درک واقعیت دنیا بگذارند، و کسانی که چنین برداشتی از امید دارند را متهم کنند که با سادهلوحی نشانههای تغییرناپذیر بودن شرایط – یا حتی بدتر شدن اوضاع – را نادیده میگیرند. وقتی شما میکوشید که شرایط را دگرگون کنید، به طور حتم نمیخواهید که به شما برچسب سادهلوحی بزنند و شما را یک خوشبین سبکمغز به شمار آورند!
اما امید میتواند حقیقی هم باشد. به این معنا که چیزی بیش از خواسته و آرزو باشد و بشود آن را سدی ستبر در برابر احتمالاتی دانست که گاه ترسانگیز مینمایند. امید همیشه ملازم بدبینی نیست. بسیاری اوقات رویکردی که «واقعبینانه» به نظر میرسد کوتهبینانه از کار درمیآید.
برای مثال، کسانی که خود را «واقعبین» میخوانند و کسانی که امیدوارند هر دو شاید بر این باور باشند که اقتصادهای جهان متکی بر مصرفند و منابع طبیعی دنیا برای انباشت ثروت نابود میشوند. اما در حالی که فرد «واقعبین» چه بسا بهدرستی فروپاشی محیط زیست، گرسنگی، بیماری و تسریع نابودی گونههای رو به انقراض را پیشبینی میکند، یک فرد امیدوار بدون آنکه «واقعیت» را انکار کند به فرصت برای عملهایی میاندیشد که جلوی این فرآیندها را میگیرند، باعث اصلاح آنها میشوند و یا حتی آنها را معکوس میکنند.
اگر امید فقط یک خواسته یا آرزو باشد، آن وقت چشمداشت آیندهای مثبت نه موجه است و نه قابل دفاع، بلکه یک توهم است. با این حال، افراد و باهمستانهای امیدوار بیشک اوضاع را «آن گونه که هست» میبینند – اما در نگاه آنها «آن گونه که هست» از ظرفیت «آن گونه میتواند باشد» نیز برخوردارست.
امید در عمل ویژگیهای فراگیر دارد
قصد داریم این نکته را بازگو کنیم که نگرشها و گامهای مشترکی هست که افراد در پیش میگیرند – حتی زمانی که احساس ناامیدی میکنند – و اینها را میتوان «امید در عمل» خواند. به عبارت دیگر، ویژگیهایی هست – از جمله پشتکار داشتن، نادیده گرفتن عقل متعارف، تقویت قوه مشاهده، و قوی کردن باهمستان – که با نتایج مثبت همراهند.
امید یک شیوه زیستن است
شاید این مفید باشد که امید را «یک وضعیت ذهنی» تلقی کنیم «و نه وضعیتی حاکم بر جهان». این دیدگاهی است که ما به عنوان سازندگان باهمستان میخواهیم گسترش یابد: اینکه همواره امکانات بالقوه را فراتر از افق پیش روی خود ببینیم، کموبیش همانطور که یک راننده ماهر یک چشمش به جاده پیش روست و چشم دیگرش به این سو و آن سوی مسیری که میپیماید.
بگذارید دو مثال از موضوع مسکن بیاوریم: فرض میکنیم که شما میخواهید برای افراد کارتنخواب در باهمستان خود یک سکونتگاه موقت ایجاد کنید و مقامات شهرداری به شما میگویند که طرح شما ناقض قوانین مسکن است. بعد شما، اعضای کلیسایی در فیلادلفیا، فکر بکری میکنید: آنها به جای برپایی مسکن موقت یک گردهمایی دینی 24 ساعته بر پا کردند. درست است که مسئولان شهرداری اجازه نمیدادند که مسکنی موقت بر پا شود، اما این فکر را هم به خود راه نمیدادند که جلوی برگزاری مراسمی در کلیسا را بگیرند.
در موردی دیگر، یک دانشجو میخواست شورای شهر را متقاعد کند که سیاستهای خود را در مورد کارتنخوابها در ماههای زمستان تغییر دهد و سیاست متفاوتی اتخاذ کند. او کنشگر مسائل مسکن نبود، اما هم امید داشت و هم خلاقیت. او نخست شماری از افراد همعقیده را با خود همراه کرد، بعد همگی پتو به دور خود پیچیدند و در تالار گردهمایی شورای شهر تجمع کردند. رسانهها این خبر را پوشش دادند. شورای شهر تسلیم شد.
امید از نومیدی نمیگریزد
یورگن مولتمان، دینشناس آلمانی، در مقالهای با نام «عشق، زندگی جاودانه: دینشناسی امید – موضع شخصی» مینویسد که درآمیختن با زندگی و زیستن تمام و کمال به معنی آن است که وجود خود را به روی دنیا بگشاییم. او مینویسد: «وقتی زندگی خود را بهراستی زیستهایم که به آن آری گفته باشیم.» امید همان عمل آری گفتن است و خودداری از نه گفتن. با آری گفتن شاید احساس کنیم که خود را آسیبپذیر کردهایم، اما در همین آری گفتن قدرتی باورنکردنی از خلاقیت و رخدادپذیری نهفته است. ما به عنوان سازندگان باهمستان باید با هر نه صریح یا تلویحی که روبهرو میشویم، با پایبندی به آری پاسخ دهیم.
اما برای مولتمان پدیده امید فقط پس از «آری» گفتن به زندگی – و پذیرفتن آسیبپذیریمان – و حتی به ممکن بود مرگ، پدیدارمیشود. نظر او این است که ما ناگزیریم برای آن که بهراستی در زمان حال زندگی کنیم، «بدترین وضعیت» را هم ممکن بدانیم و از آن استقبال کنیم. به عبارت دیگر، مولتمان معتقد است که برای درک و لمس امید باید ناامیدی را هم در نظر داشت.
برای سازندگان باهمستان این نکته به این شکل تعبیر میشود: ما اغلب وسوسه میشویم که به شکستها و ضعفهای جامعه خود پی ببریم، اما خود را کنار بکشیم، زیرا رویکردهایی که میتوانیم در قبال این ضعفها به کار گیریم، ناقص و خدشهدارند یا مورد پسند دیگران نیستند. یا ممکن است دودل بشویم چون مشکل بیش از حد بزرگ و عمده به نظر میرسد و یا گام بعدی که باید برداشت، نامشخص است. برای ما بسیار آسانتر است که در چنین وضعیتی به برتری اخلاقی خود پی ببریم، کنار بایستیم و ببینیم که اوضاع چطور پیش میرود و چه خواهد شد. این «نجات زندگی خود» در واقع دور شدن از زندگی است؛ از دست دادن امید است.
اما وقتی شکنندگی موقعیت خود را به عنوان موجوداتی میرا بشناسیم و به آن اذعان کنیم، بیش از پیش پذیرای احتمال دگرگونی هستیم؛ و در ساختن باهمستان، اصل موضوع همین دگرگونی است. به گفته جیم والیس، نویسنده و کنشگر، «امید یعنی باور داشتن به رغم شواهدی که برای نومیدی هست، و بعد تماشای دگرگونی شواهد».
مثالی از ساختن باهمستان: چند سال پیش پسری شش ساله بر اثر عوارض فلج مغزی درگذشت. مادرش، برای گرامیداشت یاد او، ایده ساخت یک زمین بازی را مطرح کرد که به روی همه افراد باز باشد – به عبارت دیگر محلی که پذیرای هر فردی با هر سطح از توانمندی جسمی باشد. این پیشنهاد با موانع و مشکلات بسیار مواجه شد، از جمله نبود مکان، ساختار و منطقهبندی. اما وقتی سازماندهندگان ایده خود را ارائه دادند، با شگفتزدگی دیدند که یکی از اعضای هیات مدیره پارکهای واشنگتن، در بینبریج آیلند به سراغشان آمد و پیشنهاد کمک داد تا آرزوی آنها تحقق پیدا کند.
به رغم موانع و گاه و بیگاه احساس ناامیدی و با آنکه هنوز بسیاری از جزئیات طرح مشخص نبود، شور و شوق آن مادر و دوستانش برای پیش بردن ایدهای امیدبخش، جریانی را به وجود آورد که افراد بیشماری به آن پیوستند تا با اهدای پول، تخصص و امکانات مادی – و بسیاری هدایای دیگر – این زمین بازی منحصر به فرد را به واقعیت تبدیل کنند. پیامد این تلاشها و همیاریها دستاورد همبستگی یک باهمستان بود – و نیز اجزایی به این طرح افزوده شد که در طرح اولیه حتی تصور نشده بود و کاملا هم منطبق با پیشنهاد اولیه نبود.
امید یعنی پذیرای فرصت بودن
اندیشمندان معنوی هم به ایده پذیرای فرصتهای نامنتظرانه بودن توجه کردهاند؛ این چیزی است که به عقیده ما از مشخصههای باهمستانسازی امیدوارانه است.
برای ما سازندگان باهمستان، روح امید شاید با تجلی کار کسانی که در باهمستان فعال هستند تعریف شود. این فعالیتها ممکن است به نتایج مثبتی منجر شود، مانند: رساندن اخبار خوب به آنهایی که سرکوب و ظلم را تجربه کردهاند، کمک به التیام کسانی که امید از دست دادهاند، آزاد کردن اسیران و زندانیان. به گفته کاترین کلر نویسنده وقتی ما از ظرفیت بالقوه آیندهای مثبت استقبال میکنیم میتوانیم سخنگوی آن توان نهفته و بالقوه شویم. اگر آشکارا و بیپرده سخن بگوییم، کمک میکنیم تا آن امکان بالقوه به فعل تبدیل شود. اگر بخواهیم این معنا را با ذکر مثالی از سازندگی باهمستان بیان کنیم باید بگوییم که اگر زنان بینبریج آیلند آرزوی خود را با صدایی رسا بیان نکرده بودند، آن زمین بازی که اکنون بدون تبعیض به روی همه باز است و مایه شادی و تفریح روزمره همگان است شاید وجود نمیداشت.
امید، افسانهای سلامتیبخش است
کارن آرمسترانگ، پژوهشگر ادیان تطبیقی، گفته است که «قویترین افسانهها با زیادهروی آمیختهاند؛ آنها ما را ناگزیر میکنند که از مرز تجربههای خود فراتر برویم. لحظاتی وجود دارد که هر یک از ما به شکلی ناگزیر میشویم به جایی قدم بگذاریم که هرگز ندیدهایم یا کاری را بکنیم که هرگز نکردهایم.»
ساختن باهمستان هم جهشی است به سوی ناشناختهها؛ حرکت کردن از حال حاضر به سوی چیزی تازه. چه کسی به شما ملحق میشود؟ چگونه همداستانیها را بیشتر میکنید و با همکاری از ناهمسانیها عبور میکنید؟ طرح شما چگونه دیگران را تغییر میدهد؟ چه تغییری در شما به وجود میآورد؟ میتوان با غنیمت شمردن داستانهایی ارزشمند درباره وظایف ما در قبال هم به این فرآیند امیدپراکنی قدرت بخشید: به بیان دیگر با نقل افسانههای تاثیرگذار.
معنای نکته آرمسترانگ برای ما به زبان روشن این است که داستانهایی هستند که دریچه امکانات بالقوه را به روی دیگران میبندند و به همان ترتیب داستانهایی هم هستند که آفرینندگی را سرشار از توان و امکانات بالقوه میبینند. ما این نوع داستانها یا افسانهها را خلق میکنیم و غنیمت میشمریم. در افسانههای سلامتیبخش دنیا به بنبست نمیرسد و دیدگاه غالب در آنها این است که میتوان با همکاری و همیاری به نتیجه رسید. بگذارید این برداشت از افسانههای سلامتیبخش را در تعریف کلیمان از واژه امید بگنجانیم.
امید عقل را، و یا وضعیت موجود را، نادیده نمیگیرد، اما گزینههایی را میبیند که نمیتوان با فقط با عقل به وجودشان پی برد. امید یک شیوه زندگی است که با این تناقض آشکار مشکلی ندارد، و شاید حتی از وجود آن نیرو میگیرد.
حال ببینیم چگونه میتوانید این توانایی بله گفتن به ظرفیت نهانی افسانه را پرورش دهید و به این شیوه زندگی کنید؟ این پرسش مهمی است چون از ما به عنوان سازندگان باهمستان اغلب خواسته میشود که امید را در چارچوب عقل توجیه کنیم. اگر از اشعیا نبی نقل به مضمون کنیم، میتوانیم بگوییم: «روح امید بر من چیره است» و با انگیزه گرفتن از این امکان بالقوه که فردای بهتری امکان پذیر است و اعمال ما شاید در تحقق آن موثر باشند به حرکت خود ادامه دهیم.
در ناتیک ماساچوست، ساکنان یک محله در حمایت از کری و لوری رادینگ راهپیمایی کردند و به این زوج همجنسگرا که به خانهشان آسیب رسانده شده بود امید دادند. آنها ماجرا را به صورت داستانی در فضای مجازی منتشر کردند تا مردم از این زوج پشتیبانی کنند. وقتی مهاجمان به خانه این زوج تخممرغ پرتاب کردند و پرچم همجنسگرایی را از آن دزدیدند، همسایهها به سرعت تصمیم گرفتند که به نشانه همبستگی با این زوج خانههای خود را مزین به این پرچم کنند. به کودکان دوچرخهسوار محله گفته شد که پرچمهای همجنسگرایی را خانه به خانه توزیع کنند. در این نمونه، همسایههای این زوج با واکنش خود به بدرفتاری با آنها، افسانه مخرب جدایی و تفکیک را به افسانه محبت و همبستگی تبدیل کردند.
امید چگونه باهمستان را دگرگون میکند
امید از راه عمل نتایج را دگرگون میکند. حتی بیش از این، امید یعنی این اعتقاد که اعمال ما در انزوا روی نمیدهند. ما عمل میکنیم و جهان به ما پاسخ میدهد.
برای سازندگان باهمستان – برای خوانندگانی چون شما – درک این نکته که کار امیدبخش پیش از ما بوده است، با ما ادامه مییابد و پس از ما هم دوام خواهد داشت همچون دست یافتن به سرچشمهای از قدرت است. نیازی نیست که ما نتایج را «تصاحب» کنیم، زیرا مسئولیت ما در اکنون است. امید یعنی غنیمت شمردن روایتی که میگوید با کردار خود میتوان تغییر ایجاد کرد، نه اینکه قرار است ما به تنهایی موجد تغییر شویم. اگر امکان بالقوه بروز نتایج دلخواه از راه عمل امیدبخش را در انزوا قرار دهیم، از ظرفیت بالقوه زندگی و زیستن به نوعی دست شستهایم. یکی از ارکان گسترش امید در محیط هر باهمستانی، آمادگی آگاهانه برای پیوستن به گروه است و البته با این رویکرد که تلاش ما و عمل ما تحولآفرین خواهد بود. به تعویق انداختن عمل برای زمانی که نتیجه مثبت محتمل به نظر آید یعنی ممانعت از امکان دگرگونی شرایط – حتی اگر اعلام چگونگی دقیق تغییر شاید خودپسندانه و تنگنظرانه باشد.
امید عقل متعارف را به چالش میکشد
در مقالهای با عنوان کمی زمان میبرد تا ناممکن اتفاق بیافتد، بیل مککیبن، نویسنده مقاله، وقتی به توصیف شهر برزیلی و سالم کوریتیبا که با اسلوب زیست انسانی ساخته شده است میپردازد، جملهای را از جیمی لرنر، شهردار آن زمان کوریتیبا نقل میکند به این مضمون که «در بسیاری از شهرها افراد زیادی متخصص این هستند که ثابت کنند تغییر ممکن نیست؛ من در برخورد با این آدمها میکوشم توضیح بدهم که برای بیان اینکه چرا کاری را نمیتوان انجام داد هما قدر نیرو لازم است که برای یافتن راهی برای انجام دادنش.»
وقتی شهر کوریتیبا با انفجار جمعیت روبهرو شد – بسیاری از ساکنان جدیدش دهقانهای آواره بودند – مسئولان تصمیم گرفتند که به سراغ واکنشهای معمول از قبیل عریض کردن خیابانها، احداث پل رهگذر برای مهار رودخانه یا آغاز پروژههای خانهسازی نروند. به جای این روشها، لرنر با معماران شهرسازی همکاری کرد تا در مرکز شهر مرکز خریدی بسازند که به روی شدآمد خودروها بسته باشد، سدهای کوچکی بر دریاچههای موسمی و در پارکها احداث کنند و بر دامنه تپهها و مزارع فضای باز به وجود آورند. شهردار خدماتی هم ارائه کرد از قبیل فراهم کردن مصالح ساختمانی، معرفی مهندسان معمار و دادن وام مسکن تا تازهواردان بتوانند در شهر مستقر شوند و در عین حال کاری کرد که نیاز به استفاده از وسایل نقلیه شخصی یا تخریب زیستبوم به حداقل برسد. مککیبن مینویسد که بر اثر اتخاذ این سیاستها «از پشت هر پنجره در کوریتیبا میتوانستم همانقدر فضای سبز ببینم که بتن و ساختمان میدیدم.» این شهر برزیلی آگاهانه بر آن شد که نگاه عقل متعارف را به سرازیر شدن مردم تنگدست به حیطه خود به چالش بگیرد و به جای آنکه این پدیده را تهدیدی بداند که باید مدیریت و مهار شود، این مردم را به چشم منبعی از نیروی انسانی دید که قرار است با باهمستان انسانی بزرگتر در آمیزد و بخشی از آن شود. این نمونهای است از انتخاب نگرشی متفاوت و دیدن تازهواردان به مثابه یک فرصت و نه یک بدبختی.
در ساختن باهمستان، جیمی لرنر پذیرای امید بود. در موقعیتی که دیگران هجوم پناهندگان را باری به دوش شهر میدیدند، لرنر باورهای متعارف را به چالش گرفت و آگاهانه نگرشی مثبت برگزید. او همچنین با ایجاد شرایطی که به تازهواردان امکان میداد مستقل و مثمرثمر باشند زمینه را برای تحقق آینده مثبتی که تصور کرده بود فراهم کرد. انتخاب روایتی مثبت، روایتی که بر پایه آن مهاجران و تازهواردان برای باهمستان سرزندگی، ایدههای نو و نیرویی تازه به ارمغان میآورند، انتخابی آگاهانه بود. پراکندن امید یعنی این که به جای آنکه خود را با ترس از احتمال رخدادهای بد محدود کنیم، انتخاب کنیم که از آینده تجسمی مثبت داشته باشیم.
مشارکت در امید پویا و بازسازی
پژوهشگران روانشناسی میان امید و نتایج مثبت پیوندی استوار یافتهاند. ریک اسنایدر، استاد فقید رشته روانشناسی در دانشگاه کانزاس امید را «وضعیت انگیزهبخش مثبت» توصیف کرده است. اسنایدر گفته که امید وابسته است به یک عاملیت – درک این که انسان قادر به ایجاد تغییر هست – و «راهها»، یا تجسم مسیری برای پیش رفتن. اسنایدر دریافت که «واکنش افراد با امیدواری بالا به موانع، با واکنش کسانی که چندان امیدوار نیستند، یکسان نیست. افراد دسته اول موانع را به مثابه چالشهایی میبینند که باید بر آنها چیره شد؛ آنها از گذرگاه اندیشههای خود برای طراحی مسیری جایگزین استفاده میکنند که آنها را به اهدافشان برساند.»
امید چیزی است که به آن عمل میکنیم، و نه چیزی که داشته باشیم. امید فرآیندی است که میتوانیم آن را در هر موقعیتی به کار ببریم، و مستلزم سه گام مهم است.
نخست باید تصویری روشن از واقعیت داشته باشیم؛ دوم چیزی را که به آن امید داریم در قالب مسیری میبینیم که دوست داریم اوضاع بر آن روال پیش رود یا در قالب ارزشهایی میبینیم که دوست داریم بیان شوند؛ سوم اینکه میکوشیم تا خود را یا موقعیت خود را در آن مسیر قرار دهیم.
امید پویا موتوری است که به این فرآیند مارپیچی بازسازی نیرو میبخشد. این همان چیزی است که وقتی با موانع روبهرو میشویم ما را دلگرم میکند که درنگ کنیم و قدردان باشیم، از درد و رنج آگاه باشیم، ذهن خود را به روی احتمالات مثبت باز کنیم و پیشرفت را ممکن بدانیم.
جونا میسی در ترسیم فرآیند امید پویا، چهار مرحله را برشمرده است:
- قدردانی: آرام کردن درونی آشوبی که ذهن ما را به بیراهه میکشاند.
- حرمت گذاشتن به رنج خود: شکلی از مهربانی با خود که باعث میشود با آسیبپذیری خود کنار آییم، و شگفت آن که همین حرمتگذاری سرچشمهای از قدرت نیز هست.
- دیدن با نگاهی تازه: پذیرش پیوستگیهای درونی و احتمالات در طبیعت و باهمستان.
- پیش رفتن: روشن کردن گامهای بعدی برای تحقق تغییر – ترجیحا در باهمستان، ضمن به رسمیت شناختن ضرورت سازشپذیری و انعطافپذیر بودن.
اکنون بکوشید که این فرآیند چهار مرحلهای را به شکل زیر در عمل و در ارتباط با چالش باهمستانی که پیش روی شماست مجسم کنید:
- قدردانی: سپاسگزار باشید که از موضوعی که توجه شما را به خود جلب کرده، آگاهید. به شرایطی فکر کنید که این چالش را پیش روی شما قرار داده است. این را در نظر بگیرید که اگرچه با محدودیتهایی روبهرو هستید، مهارتها و استعدادهایی دارید.
- به رنج خود حرمت بگذارید: این را بدانید که چالش ممکن است شما را به رنج و زحمت اندازد.
- با نگاهی تازه ببینید: چالش را به مثابه یک فرصت ببینید. به منابع و اشخاصی فکر کنید که در دسترس هستند و میتوانند شما را در حل مشکل یاری دهند.
- پیش بروید: اکنون چه گامهایی میتوانید بردارید؟ این مرحله را به عنوان یک گام واحد یا یک رشته از فعالیتها در نظر بگیرید، با علم به اینکه در این فرآیند و ضمن کار بر پروژه ساختن باهمستان بارها به همین نقطه بازمیگردید.
چالشهای باهمستان شاید گاهی دشوار باشند؛ گاهی حتی فرساینده به نظر میرسند. هیچ کلامی بر صفحه کاغذ یا نمایشگر رایانه نمیتواند دشواری واقعی آنها را از میان ببرد. هدف ما در این بخش، فراهم کردن چارچوبی فراگیرتر بر مبنای امید است، چارچوبی که بتواند موانع درونی را کاهش دهد و در درازمدت کار ما را تاثیرگذارتر کند.
پروراندن و گستراندن امید
اگر امید به راستی ارزشمند است، شما چگونه به عنوان سازنده باهمستان میتوانید امید را برای خود و دیگران بپرورانید و سرایت دهید؟ برای پرورش و گسترش امید پنج اصل کلی وجود دارد: امکانپذیری،عاملیت، ارزشمندی، صراحت و ارتباط.
۱. امکانپذیری اشاره دارد به توانایی تجسم آیندهای متفاوت و مثبتتر از اکنون که حتی شاید شواهد کنونی برخلاف آن را نشان دهند. امید در دانستن این نکته است که یک نظام میتواند برای کشف فرصتهای جدید راههایی تازه پیدا کند.
در وضعیت شما چه امکانپذیریهایی وجود دارد؟ بگذارید برگردیم به مثال یافتن مسکن برای کارتنخوابها: چگونه میتوان به این هدف دست یافت؟ شاید بشود با تجسم این احتمال شروع کرد که همه اعضای باهمستان شما از سرپناهی امن و راحت برخوردارند. آن وقت راه حلهای خصوصی، دولتی، مبتنی بر دین و مبتنی بر باهمستان را در نظر بگیرید؛ یا میتوانید پیامدهای مثبت چندگانه را در نظر آورید: توسعه جدید، نوسازی، شکلهای جدید خانهسازی، سرمایهگذرانی که پیشتر در نظر نگرفته بودید. همچنین میتوانید هر ساختاری را در باهمستان خود به عنوان سرمایهای بالقوه برای خانهسازی در نظر بگیرید.
۲. عاملیت به پیروی از ایده راه حلهای چندگانه شکل گرفته است. عاملیت یعنی درک این نکته که ما در زندگی خود بازیگرانی مثبت هستیم، همانطور که دیگرانی که با ما کار میکنند نیز چنین هستند. در یک سازمان یا جنبش سیاسی/ اجتماعی که راههای چندگانهای برای رسیدن به آیندهای احتمالی و چالشبرانگیز وجود دارد، باید این را پذیرفت که هر کس میتواند گام بعدی را پیشنهاد دهد. به عبارت دیگر، راه حلهای چندگانه مستلزم عاملان متعدد است.
برای آنکه چنین عاملیتی به وجود آید باید اعتماد متقابل را تقویت کرد و تمرکززدایی در قدرت و تصمیمگیری را رواج داد.
سازماندهندگان و سازندگان باهمستان باید این نکته اساسی را به یاد بسپارند که مهار باید غیرمتمرکز باشد و در عین حال خط مشیها و رویه مسئولیتپذیری و پاسخگویی باید روشن و مشخص باشند.
بنابراین در مثالی که برای پروژه ساختن سرپناه ذکر کردیم، باید همه کسانی را که ممکن است عامل تغییر باشند در نظر بگیریم: داوطلبها، همسایهها، بازنشستگان، صاحبان کسبوکار، کارمندان دولت و کسانی که خود متقاضی مسکن هستند. برای اینکه ضمن حرکت به جلو، راه را بر امکانپذیریها بگشایید، به راههایی فکر کنید که همه شرکتکنندگان در طرح را به داشتن «سهمی» در آن تشویق کند. آیا میتوانید طیف گستردهای از مردم را در برنامهریزی شرکت دهید؟ آیا میتوانید با قرار دادن افراد در جایگاههای یکسان، سلسله مراتب را به حداقل برسانید، اما در عین حال پاسخگویی را حفظ کنید؟ و آیا میتوانید با یافتن شیوههایی برای اینکه همه این عوامل تغییر آینده را در کنار هم مجسم ببینند، امید را گسترش دهید؟
۳. منظور از ارزندگی ارزش خود اقدام است – هم برای فرد و هم برای دیگران. این یعنی آن که بپذیریم داوطلبان هدفهایی شخصی دارند (برای مثال، این احساس که آنها – شاید به عنوان عاملی قدرت یافته – به شکل تاثیرگذاری به طرح کمک میکنند) و این که داوطلبان میخواهند که نتیجه کارشان موجب تحول و دگرگونی شود، هم برای سازمان و مهمتر از آن هم برای باهمستان. پرسشهای مربوط به ارزش در این چارچوب خواهد بود:
- یک: آیا این کار به انجام دادنش میارزد؟ آیا از کار من قدردانی میشود؟
- دو: آیا ممکن است کار من تاثیری ماندگار داشته باشد؟
- سه: آیا طرح/سازمانی که از آن پشتیبانی میکنم خوب است؟
- چهار: آیا کل طرح/اقدام به امید تداوم میبخشد – آیا ارزش آن پایدار است؟
در مثال طرح خانهسازی و کموبیش در هر حرکت باهمستانی، مهم است بدانیم که ذینفعان چرا مشارکت دارند تا مطمئن شویم که ارزش طرح را درک میکنند. این درک امید را حفظ میکند. با این حساب رابطه داوطلب با خیابانخواب چیست؟ کسی که به دنبال سرپناه میگردد چگونه خانهسازی را به عنوان بخشی از هدفهای بزرگتر مینگرد؟ همسایهها چه نگرانیها و هدفهایی دارند؟ با اعتبار بخشیدن به ارزش طرح، شما امید را به موتوری قدرتمند برای تحقق تغییر تبدیل میکنید.
۴. صراحت دو مفهوم را به هم پیوند میدهد: شفافیت سازمانی و صداقت شخصی در مورد محدودیتهایتان. اصل صراحت قائل به این معناست که اگرچه صداقت در مورد خطرات یا مشکلات پرخطر است، پرهیز از روبهرو شدن با این مسائل به مراتب بدتر است. در صراحت، مرز میان امید و تسلیم بسیار باریک است: این یک باور رایج است که وقتی کسی از امید دست بکشد، به زودی تسلیم میشود. اما این موضوع را میتوان به شکل دیگری هم دید: شما تسلیم آسیبپذیری خود میشوید و بر اساس عقل سلیم خود عمل میکنید: این ترکیب میتواند امید را فعال کند.
در مثال طرح خانهسازی، تصور کنید که کار را در شرایطی شروع میکنید که درک روشنی از بهترین اقدام ممکن ندارید. شاید تسلیم این احتمال بشوید که با عاملیت مشترک و شروع کار گام بعدی روشنتر خواهد بود. اگر شکستی بوده آن را به زبان آورید – مثلا رویدادی تلخ در یک اردوگاه – اما در عین حال ببینید که آیا این رویداد راههایی جدید پیش پای شما میگذارد: شاید بر اثر این اتفاق بتوانید مذاکره با اداره پلیس را از سر بگیرید و یا شاید نام کنشگران تازهای برای طرح خانهسازی مطرح شود.
۵. اتصال، یعنی پایبندی به اینکه ما در این طرح با هم هستیم؛ که همه ما در این فعالیت امیدبخش برای هم مشارکت داریم. اگر به عنوان سازنده باهمستان فعال هستید، بهترین راه برای پویایی امید برقراری ارتباط و تحکیم روابط است.
ما ضمن حرمتگذاری به هم و توانمند کردن هم در عاملیت، و ضمن احترام قائل شدن برای سازمانهای دیگر که در رشته ما فعال هستند و نیز با بیان ارزشها و اصول اخلاقی خود رفته رفته به این نکته پی میبریم که امید کاری به هدفها یا نتایج جزئی ندارد. بلکه راهی است برای بودن در زمان حال که در را به روی آیندهای مثبت میگشاید – و ما به جای آنکه خود را به انتظاراتی مشخص محدود کنیم، پذیرای امکانپذیریها میشویم.
بعضی چالشها، و پرسشهایی برای تامل
از امید واهی چه میدانیم؟
امید مثبت است، قدرتمند است، ضروری است. اما آیا باید در هر فرصتی امیدوار بود؟ اگر صریح باشیم باید بگوییم که بعضی از نتایج دلخواه بسیار نامحتمل هستند، یا حتی اصلا محتمل نیستند. در این موارد اگر فقط امید را پایه و اساس کارهای خود قرار دهید، ممکن است که چشم بر واقعیتهای شرایط خود ببندید. چنین وضعیتی ممکن است دردسرساز باشد و تاثیرگذاری کار شما را کاهش دهد.
ممکن است امیدوار باشید که بلیت بختآزمایی که میخرید برنده شود، اما عاقلانه نیست که بیش از حد به برد امیدوار باشید. به همین شکل، وقتی فرم درخواست کمک مالی را ارائه میکنید که احتمال پذیرش آن کم است یا وقتی امید دارید که مخالفان سیاسی شما تغییر عقیده بدهند، طبعا تمام آینده خود را در گرو جواب به آن درخواست یا تغییر نظر مخالفان نمیبینید. امید ممکن است وسوسهگر باشد. اما امید واهی، یا بهتر است بگوییم «امید نابخردانه» شاید باعث شود که تصمیمهای بدی بگیرید و وقت و امکانات خود را بیثمر صرف کنید. پس چالش امیدواری در این است: از یک سو امید به شما دلگرمی و روحیه میبخشد؛ ممکن است شما را به انجام کاری مثبت برانگیزد؛ دلیلی برای ادامه فعالیت به شما بدهد و مانع آن شود که خود را تسلیم سستی و دلمردگی برخاسته از ناامیدی و یاس کنید. اما امید داشتن به رغم همه احتمالات – امید واهی – فقط منجر به هدر شدن نیرو و ناامیدی نمیشود، بلکه ممکن است نگذارد که شما مسیر دیگری را در پیش بگیرد که چه بسا در درازمدت برایتان بهتر باشد. مثلا به جای درخواست کمک مالی که احتمال دریافتش ناچیز است، ممکن است بتوانید به شکل دیگری بودجه را تامین کنید؛ یا به جای آنکه امیدوار باشید دیدگاه مخالفان تغییر کند، شاید بتوانید دوستانی تازه پیدا کنید.
به عقیده ما مهم است که امید را زنده نگه داریم – اما نه همواره به هر قیمتی که شد. مهم است که امید را بپروریم و امیدوارانه عمل کنیم، اما این هم مهم است که همواره واقعیتهای شرایط خود را از نزدیک بشناسیم و بدانیم که چه چشماندازهای واقعی پیش روی ماست. امید واهی، یعنی امیدی که از واقعیتهای دنیای پیرامونتان بسیار فاصله دارد، به ندرت ممکن است به نتایجی که مطلوب شماست منجر شود. پس شاید بهترین کار انتخاب رویکردی میانه باشد، یک نقطه توازن میان دو گزینه یاس و امیدواری مطلق. اما چگونه میتوان این توازن را پیدا کرد؟ نمیگوییم که این سوال آسانی است؛ جواب واحدی هم برای آن وجود ندارد. پاسخ خود شما به آن بستگی خواهد داشت به عواملی چون ماهیت چیزی که امیدوارید اتفاق بیافتد، به خواستههای حامیانتان، به موانع ویژهای که سر راه شماست، به نظرات افراد مورد اعتمادتان و به واقعبینانهترین برداشت شما از موفقیت. همانطور که در این فصل جعبهابزار گفته شده هر سازنده باهمستان باید سرمایههایی معنوی داشته باشد و امید به طور حتم یکی از این سرمایههاست. اما امید و امیدواری باید با مهارتهای قضاوت صحیح - که گاهی با تلاش زیاد به دست میآید- همراه باشد. این سخنان توجه ما را به چالشی دیگر در این زمینه معطوف میکند:
درباره دست شستن از امید چه نظری دارید؟
مواقعی هست که به رغم نهایت تلاش و تلاش مکرر شما – همه شواهد حاکی از آن است که نتایج دلخواهتان به دست آمدنی نیست. آن اهداکننده کمک مالی که امیدوار بودید از راه برسد، هرگز نیامد. خیلی تلاش کردید که مرکز جدیدی برای باهمستان ساخته شود، اما این کار شدنی نیست. رقبای شما بهتر از شما عمل کردهاند و کاری هم نمیشود کرد. یا اینکه امکانات کافی یا وقت کافی در اختیار ندارید یا – اگرچه اقرار به این موضوع غمانگیز است – آنقدر توانایی ندارید که بتوانید در این مورد خاص موفق باشید.
در این شرایط، بهترین کاری که میتوان کرد چیست؟ ما این احتمال را پیشنهاد میکنیم که شاید بهتر باشد به امیدواری ادامه ندهیم، امید به ناامیدی نبندیم؛ بلکه در چنین موارد هم از امید دست بکشیم و هم از تلاش. یا به زبان سادهتر، تسلیم شویم.
امید و دستاوردهای جانبیاش که عبارتند از اراده قوی و پشتکار ستایشبرانگیزاند. از نگاه روانشناختی هم رها کردن کار آسانی نیست. اما هیچ قانونی هم نمیگوید که باید در هر شرایطی و به هر قیمتی امید را زنده نگاه داشت. امید نیرو میطلبد. امیدواری پیوسته نیرویی بیشتر میطلبد. تلاش بیوقفه بر پایه امید محض مستلزم نیرویی از آن هم بیشتر است. اما حتی بهترین سازندگان باهمستان از نیرویی محدود برخوردارند. کار ما باید این باشد که نیروی خود را عاقلانه مصرف کنیم؛ در واقع بخشی از کار ما مصرف عاقلانه است.
پس گاهی با دست کشیدن از امید به نتیجهای خاص، باری از دوش شما برداشته میشود، وجودتان رها میشود و نیرویی تازه به دست میآورید تا به کار دیگری بپردازید. شاید بتوانید در زمینههای دیگر و برای فعالیتهای دیگر به شکل تاثیرگذارتری عمل کنید و احتمال موفقیتتان بیشتر باشد. اما در این جا هم مثل گذشته خط و مرزها نامشخص است. برای سازندگان باهمستان چالش و موضوع اصلی این است که مشخص کنند در هر موقعیت فرضی چه وقت امید به نتیجهای خاص برایشان سودمند است، و چه وقت احتمال موفقیت آنقدر کم است که امید بستن به آن نابجاست. برای تعیین این موضوع قاعده رسمی خاصی وجود ندارد؛ بلکه تصمیمی شخصی است.
واپسین نکته در پیوند با چالشها: تا اینجا همه سخنها بر محور باورها و کنشهای شما استوار بود. اما باورها و کنشهای کسانی که با آنها کار میکنید یا به آنها خدمت میکنید چه؟ وقتی شخصا معتقد باشید که امیدی به آرمانی که برای آن فعالیت میکنید، نیست، شاید امید دادن به دیگران – حتی اگر سخت سخت محتاج آن باشند – نه عاقلانه باشد و نه اخلاقی. در این موقعیت باید پیامدهای محتمل پیامی که به دیگران منتقل میکنید و اهمیت صداقت مطلق را بسنجید و میان این دو توازنی برقرار کنید. همانطور که پیشتر اشاره کردیم، این نوع تصمیمگیری و سنجش مبنای دقیق و مشخصی ندارد؛ همانطور که ساختن باهمستان هم چنین نیست.
خلاصه
خلاصه نکات اصلی که درباره پراکندن امید تا به این جا گفته شد از این قرار است:
- به یاد بسپارید که نگرش شما نقشی تعیینکننده دارد. «امید موقعیتی ذهنی است، نه وضعیتی عینی در جهان پیرامون» هاول به ما یادآوری میکند که اگر دنیا را بیانتها و سرشار از امکانات بالقوه ببینیم، میتوانیم امید را بپرورانیم.
- امید با اعتماد در پیوند است: امید چشمداشت ظرفیت بالقوه برای تغییر است. در عین حال اذعانی است به این حقیقت که آینده مثبتی که میجویید نادیدنی است. اگر میشد آن را ببینید نه نیازی به اعتماد بود و نه به امید.
- در کنار این اذعان، این اعتقاد نیز وجود دارد که کار توام با امید ارزشی ذاتی دارد؛ به رسمیت شناختن این موضوع است که کار امیدوارانه پیش از ما بوده است، با ما ادامه مییابد و پس از ما هم تداوم خواهد داشت.
- امید و ناامیدی ممکن است در کنار هم به سر برند؛ شاید این سخن تناقضآمیز به نظر برسد، اما آن لموت نویسنده آمریکایی گفته است: «دلیل آنکه من هیچگاه از امید دست نمیکشم این است که همه چیز اساسا بس ناامیدکننده است.» در واقع بعضی ممکن است بگویند که امید قوی - «امید پویا» - بدون نومیدی امکانپذیر نیست. وقتی که تیره و تارترین روزها فرا میرسند، این آموزگاران به شما اصرار میکنند که بپذیرید اگرچه همه چیز «اساسا ناامیدکننده» است، همانطور که فردریک بوکنر گفته بدترین چیز هیچگاه آخرین چیز نیست.
- فرارسیدن فصلی دیگر را محتمل دانستن. شاید جوهر امید – و تشویق باهمستانتان به در نظر گرفتن کاری که اکنون میتواند انجام دهد بهترین راه برای پروراندن امید باشد.
- آینده را مثبت پیشبینی کنید. تغییر گفتوگو ممکن است به اندازه ترسیم آیندهای امیدبخش آسان باشد. هجوم بالقوه پناهجویان به آمریکا به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی و فشاری بر خدمات اجتماعی توصیف شده است؛ اما باهمستانها چگونه میتوانند این مهاجران بالقوه را به مثابه منبعی از قدرت و تنوع اقتصادی و فرهنگی تلقی کنند؟ شما در باهمستان خود چگونه با این چالش روبهرو میشوید و چگونه این مهاجران را به عنوان فرصتی برای دگرگونی مثبت معرفی خواهید کرد؟ این کار یعنی پراکندن بذر امید.
- روشها و عادتها ممکن است امید را برانگیزند. امید را باید پروراند؛ با به کارگیری پیوسته بعضی روشها میتوان این روند را آغاز کرد. چه از روشی بهخصوص استفاده کنید و چه هر روز به دنبال فرصتهایی برای امیدپروری باشید، مهم است که ببینید چگونه میتوانید آگاهانهتر در تلاشهای خود امیدپروری کنید.
- برای مثال، ممکن است شما کاستن از شتاب را تمرین کنید تا از بینشی که با خاموشی و درنگ به دست میآید، بهرهمند شوید. همانطور که لئونارد کوهن، ترانهسرای معروف گفته: «در هر چیز شکافی هست/ نور این گونه به درون میتابد.» دیدن و قبول این شکافها، این فرصتهای سکوت که در زندگیهای ما و دیدارهایمان وقفه ایجاد میکنند، ما را یاری میدهند که به رویکردها و ایدههای جدید خوشامد بگوییم. شاید رمز پروراندن و پراکندن امید همین «اشتیاق به خوشامدگویی» باشد.
- همه باهمستان باید مشارکت داشته باشد. به یاد داشته باشید که اگرچه یک فرد به تنهایی میتواند امیدوار باشد، برای تحقق آیندهای امیدبخش در یک باهمستان باید تلاشی گروهی صورت بگیرد. جوهر کلام کینگ هنگامی که عبارت «باهمستان عزیز» را به کار برد این بود که باید سهم همه شرکتکنندگان در سازندگی باهمستان را قدر دانست و گرامی شمرد و از این نکته آگاه بود که هر یک از آنها ممکن است طراح ایده بزرگ بعدی باشد.
- زمینه را برای امید فراهم کنید. ما پنج اصل سازمانی را که هری هیوستون و باربارا پری برای درک و تسهیل امید پویا در سازمانها برشمردهاند، توضیح دادیم. یادآوری میکنیم که آنها عبارتند از: امکانپذیری (دنیا پذیرای دگرگونی است)؛ عاملیت (هر کسی ممکن است ایده خوبی را مطرح کند)؛ ارزش (رسالت ما ارزشمند است)؛ صراحت (ما شفاف و روراست هستیم)؛ و اتصال (ما با هم قویتریم). چگونه میتوان این اصول را در محیط باهمستان شما به کار گرفت؟
- با گفتوگو موضوع را حل کنید. هنگامی که در سازمان، هیات یا طرح خود کار میکنید، شاید مفید باشد که صریحا به موضوع امید بپردازید. وقتی با همکاران خود دیدار دارید زمانی را به گفتوگو درباره نظرات آنها راجع به امید اختصاص بدهید و اینکه چطور میتوان این نظرات را پر و بال داد.