در بررسی بخشش و آشتی، پیش از هر گونه تحلیل دقیقتر، باید تمایز بین این دو را مشخص کرد. از یک سو، بخشش لزوما به معنی آشتی با فرد یا افراد خاطی نیست. گاه افراد برای خودداری از آشتی دلایل معقولی دارند. آشتی گزینهای فراتر از بخشش است. از سوی دیگر، آشتی با کسی که هنوز او را نبخشیدهاید، تقریبا ناممکن است.
بخشش در بازسازی روابط مخدوش و رفع آسیب از باهمستان نقشی اساسی دارد، و بخش مهمی از روند صلح، و گاه تنها راه رفع شکاف در باهمستان و رسیدن به آشتی است. تروما یا حس آسیبدیدگی دیرینه ظرفیت آن را دارد که به آسانی به «ناانسانانگاری» مزمن بدل شود؛ چون هر دو طرف شاید به این باور برسند که برابری امری خطرناک است، و در نتیجه دچار افکاری شوند که در ترس ریشه دارد؛ مثلا، «اگر کسی خود را با من برابر بداند، شاید به من آسیب بزند.» گاه عبور از این بنبست نیازمند اقدامات بنیادینی مثل همدلی، بخشش، و آشتی است.
نقش مفید بخشش بهویژه زمانی آشکار میشود که قانون در احقاق حق کارآمدی لازم را نداشته باشد. وجود عدالت وابسته به وجود مرجع و نهادی است که مردم آن را عادل بدانند؛ اگر چنین مرجعی نداشته باشیم، چه کسی مسئول احقاق حق خواهد بود؟
تشریح مفهوم بخشش
بخشش یعنی تصمیمی اصولی برای چشمپوشی از حق موجه تقاص. در چنین مفهومی، فردی که میبخشد باید بداند که فرد خاطی هم «مثل او انسان است.»
بخشش معمولا دو شکل متمایز دارد:
- بخشش یکسویه: در این شکل از بخشش، چیزی از طرف مقابل نمیخواهیم. بخشش عملی سخاوتمندانه از سوی قربانی است. این کار انگیزههای گوناگونی دارد؛ مثلا، شاید نتیجه دلسوزی برای بزهکار، میل به رهایی از درد و عذاب، یا صرفا ابزاری عملگرایانه برای حرکت رو به جلو باشد.
- بخشش دوسویه: این نوع بخش نوعی معامله است که در قالب رابطهای قراردادی بین افراد یا گروهها و بر پایه پشیمانی یا عذرخواهی شکل میگیرد. این نوع بخشش معمولا با اجرای عدالت پیوندی نزدیک دارد، چرا که با بازپرداخت دین اجتماعی همراه است.
چند نکته مهم درباره بخشش
- شکل روندگونه: بخشش عمل و نمایشی یکباره در واکنش به تخلف موردی نیست، بلکه روندی بلندمدت، جاری، و دائما متغیر است که در آن افراد تلاش میکنند روابط مخدوش را بازسازی کرده و قلبهای شکسته را تسلی دهند.
- اذعان: موضوع اصلی در بخشش، اذعان به این واقعیت است که زندگی پیشبینیناپذیر و متلاطم است. انسان جایزالخطا است و دچار اشتباه میشود. این شناخت نیازمند نگاهی جامع است. بازسازی خود به خود رخ نمیدهد، بهویژه وقتی که (بنا به دلایل گوناگون) نتوان با فرد خاطی ارتباط برقرار کرد.
- همدلی: بخشش صرفا به معنی پذیرش یا چشمپوشی نیست، بلکه تا حدی به همدلی و مهرورزی نیز نیاز دارد. کسی میتواند دیگران را ببخشد که بتواند خود را جای دیگران بگذارد (همدلی) و بر اساس رابطه همدلانه با انسانهایی مثل خود رفتار کند (مهرورزی).
- آشتی: بخشش با آشتی فرق دارد. آشتی نوعی روند صلح و دوستی است که باعث میشود طرفهایی که قبلا با یکدیگر خصومت داشتهاند به هم نزدیک شوند.
باید توجه داشت که بخشش به معنی حذف واکنش احساسی یا دردناک به آسیب یا مشاهده آسیب دیدن دیگران نیست. عصبانیت، غم، خشم، و دلسردی بخشی از این روند هستند، و شاید سرچشمهای برای بخشش شوند. اساسا، آدمها غم و اندوه گذشته را تا ابد تکرار نمیکنند؛ بلکه، بخشش به معنی توانایی ادامه زندگی، با وجود آسیب است، بی آنکه در دام آن آسیب گرفتار شویم؛ بخشش یعنی نگذاریم آسیب ما را بشکند و اجازه ندهیم کسانی که به ما آسیب زدهاند، به هویت و زندگیمان شکل دهند.
تشریح مفهوم آشتی
آشتی یعنی بازسازی روابط مخدوش با غلبه بر غم و اندوه، درد، و خشم. به نوشته کارن برونوس، آشتی «فرآیندی اجتماعی است که با شناخت و پذیرش درد و رنج گذشته و تغییر نگرشها و رفتارهای مخرب و تبدیل آنها به روابط سازنده برای رسیدن به صلح پایدار همراه است.»
مسیر رسیدن به آشتی نیز مسیری بلندمدت و دوسویه است: یک سوی این مسیر به سمت درون است و خودشناسی و کنار آمدن با درد و رنج گذشته، و سوی دیگر آن به سمت بیرون است و شناختن و شاید بخشیدن دیگران. آشتی عملی درونفردی و میانفردی است، و فرد با پیشرفت در هر یک از این دو بعد میفهمد که آشتی هم از درون ممکن است و هم از بیرون.
چند نکته مهم درباره آشتی
آشتی را میتوان روندی پنجمرحلهای دانست که شامل گامهای زیر است:
۱. رسیدن به چشماندازی مشترک درباره انصاف و وابستگی متقابل در جامعه
۲. پذیرش گذشته و تعامل با آن
۳. ایجاد روابط مثبت
۴. تسهیل تغییرات عمده فرهنگی و نگرشی
۵. زمینهسازی برای تغییرات اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی
آشتی از سوی دیگر با بازسازی چارچوب هویتی همراه است.
این روند نیز معمولا اجزا و گامهای مهمی دارد که شامل موارد زیر است:
۱. فهم خطراتی که متوجه هویت افراد است
۲. تلاش برای سوق دادن افراد از هویت فردی و جزیرهای به سمت هویت جمعی و چندگانه؛ مثلا، فاصله گرفتن از گزارهای مثل «من صرب هستم» و نزدیک شدن به گزارههایی از این دست: «من صرب هستم، اروپایی هستم، و فعال در زمینه حقوق مدنی و اتحادیههای صنفی، و ...».
۳. تجزیه و تحلیل و بازسازی چارچوبهای هویت فردی
۴. تفکیک هویتهای فردی و گروهی
۵. در هم ریختن تصورات از دشمن و تصاویر سیاه و نادرست از «دیگری»
۶. جستجو برای یافتن چشمانداز یا تهدید مشترکی که میتواند محور اتحاد باشد
اهمیت بخشش در تسهیل کار باهمستان
- رسیدن به دیدگاههای نو
گام اول در تسهیل کار باهمستان فهم این موضوع است که همه ما قادریم تحت شرایطی به دیگران آسیب برسانیم.
- تغییر نگرشها
در چنین بستری، بخشش و آشتی میتوانند باعث جابجایی یا حتی تغییر نگرشها، تعصبات، و برداشتهای افراد از «دیگری» شوند. در این نگاه، بخشش عملی از روی مهربانی و بزرگواری فرد آسیبدیده نیست، بلکه موهبتی است برای بازسازی وجهه انسانی با تاکید بر انسانیت فرد خاطی. به بیان دیگر، موضوع اصلی در بخشش و آشتی کاهش ترس ناشی از «دشمنانگاری» انسانها است. نرم شدن مواضع افراد باعث فهم بهتر طرف مقابل و همراهی احتمالی آنها میشود.
- بازسازی روابط مخدوش
یکی دیگر از آثار بخشش و آشتی در تسهیل کار باهمستان، امکان رفع خصومت و همزیستی دوباره طرفهای متخاصم است. بخشش اشتباهات گاه از عوامل مهم برای آشتی دوستان، اعضای خانواده، همسران، همسایهها و افرادی از نژادها، فرهنگها، و ملیتهای گوناگون است. گام بعدی در آشتی همراهی و مشارکت صادقانه و همراه با احترام در ساخت دنیایی جدید بر پایه روابط معنادار و متکی بر حسن نیت است. این کار انگیزه انتقام یا دوریگزینی از افراد خاطی را با وجود ارتکاب چنین اعمالی کاهش میدهد.
- توقف چرخه خشونت
دست آخر اینکه بخشش میتواند به خشونت پایان دهد. به گفته الکساندرا آسیلی[2]، بنیانگذار مرکز مطالعات لبنان در آکسفورد و سازنده بوستان بخشش در لبنان، «زندگان باید دردهای مردگان را مداوا کنند.» او بارها درباره ماهیت تکرارشونده مناقشه نوشته و این که کینهها خودآگاه (یا ناخودآگاه) روی هم تلنبار میشوند، از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند، و تنها با بخشش و مهروزی مداوا میشوند. اما، شهروندانی که خود مسئول بروز نزاع یا اختلاف نیستند، میتوانند مسئولیت حل و فصل آن را بر عهده بگیرند.
مشارکت در روند بخشش
خودبخشودگی
بخشش خود یا دیگران اثری سازنده دارد و میتواند مسیر زندگی را تغییر دهد، و بخشی از روند درمان درد و آسیب فردی و افزایش صلح و آرامش در باهمستان باشد.
اما بسیاری از مباحثی که درباره بخشش دیگران مطرح شده درباره بخشش خود یا خودبخشودگی هم صدق میکند. این موضوع در تغییر نگرشهای افراد خاطی و روند آمادهسازی این افراد برای ورود دوباره به جامعه در نقش افرادی آزاد، بسیار موثر است. در چنین بستری، خودبخشودگی زمینه را برای افزایش توانایی و تمایل فرد خاطی جهت شروع زندگی جدید و ایفای نقش سازنده در جامعه به دور از هر گونه خشونت آماده میکند.
بخشیدن خود هم درست مثل بخشیدن دیگران گاه روندی پیچیده و چالشبرانگیز است که در آن فرد باید ابعاد گوناگون شخصیتی، ذهنیتی، و رفتاری خود را بررسی کرده و پیش رود. هر چند ترتیب مشخصی برای اقدامات لازم در این زمینه نداریم، اما برای شروع کار میتوان از مجازات کردن خود دست کشید. توقف این خودتنبیهی نیازمند کنار گذاشتن نفرت از خود و ترحم به حال خود است. بخشیدن خود مثل بخشیدن دیگران به معنی فراموش کردن گذشته یا بهانهتراشی برای رفتارهای نامطلوب نیست. بلکه به معنی مسئولیتپذیری، جبران، و تغییر است.
همچنین باید توجه داشت که بخشیدن خود با بخشیدن دیگران یک فرق بزرگ دارد که به آشتی مربوط میشود. وقتی دیگری را میبخشید، آشتی یکی از گزینههای پیش رو خواهد بود؛ اما یکی از کارهای مهم در بخشیدن خود بررسی همهجانبه ویژگیهای نامقبول پیشین خود است به گونهای که فرد بتواند بدون تخریب خود کلیت چیستی خود را بپذیرد، چرا که خودتخریبی میتواند به خودآزاری یا انواع اعتیاد منجر شود.
لاسکین (۲۰۰۲) بخشیدن خود را به چهار دسته اصلی تفکیک کرده است:
- شکست در امور مهم زندگی مثل فارغالتحصیلی از دانشگاه، ازدواج، فرزندآوری، و غیره
- انفعال در کمک به خود یا دیگران
- آسیبزنی به دیگران
- خودتخریبی
این چهار دسته گاه با یکدیگر همپوشانی دارند؛ مثلا، شاید کسی به خاطر سوء مصرف مواد و تاثیر آن بر همسرش از دست خودش ناراحت باشد. همچنین، بخشش خود گاه جنبهای از بخشیدن دیگران است. وقتی از دست کسی به خاطر آزار و اذیتش ناراحت هستید، ممکن است از دست خود نیز به خاطر نقشی که احتمالا داشتهاید، ناراحت باشید.
آموختن خودبخشودگی باعث آزادی عمل بیشتر برای جبران، پذیرش و عبور از مشکلات، و حرکت رو به جلو میشود. این عامل ابزاری برای رسیدن به خودآگاهی بیشتر است. به علاوه، برخی بر این باورند که تا کسی خودش را نبخشد و با خود مهربان نباشد، نمیتواند دیگران را ببخشد. از این دیدگاه، بخشیدن حرکتی مهرورزانه است؛ و آموختن خودبخشودگی گامی مهم برای یادگیری بخشیدن دیگران است.
مراحل معمول در فرآیند تعامل با آسیب
وقتی پرخاشگری به آسیب، درد، و صدمه منجر میشود، افراد برای رویارویی با این آسیب مراحل مختلفی را از سر میگذرانند. مراحل زیر را میتوان در تجربه، روند افکار، و اقدامات عملی گروهها و افراد آسیبدیده یا آسیبرسان مشاهده کرد:
ترس، خشم، و انتقام گاه از طریق عوامل زیر باعث تداوم چرخه خشونت میشوند:
- بروز آسیب و خسارت
- انکار، و سرکوب ترس و اندوه
- خشم: چرا من؟
- میل به تلافی و انتقام
- گفتن و بازگفتن رویات «صحیح» نزاع و کشمکش که به پرخاشگری «موجه» منجر میشود
اما بخشیدن از طریق عوامل زیر باعث گسست در چرخه خشونت میشود:
- سوگواری و ابراز اندوه
- پذیرش آسیب و رو در رو شدن با ترس
- انسانانگاری دوباره دشمن: چرا آنها؟
- فراتر رفتن از مدارا و تحمل
- بخشش آگاهانه و آزادانه، و پذیرش خطرات
- تغییر مسیر گذشته و مذاکره برای رسیدن به راهحل
- ترمیم روال زندگی، احقاق حق برای التیام، و حرکت به سمت صلح و آشتی
بخشش در سطح فردی
هر چند هر کس روند خاص خود را دارد و هیچ مسیر مشخص و ثابتی برای بخشش نداریم، اما بخشش خود و دیگران چند ویژگی مهم دارد و در این مسیر میتوان به چند مولفه مهم اشاره کرد. البته، باید به خاطر داشت که همه این مولفهها لزوما به همین ترتیب برای همه افراد اتفاق نمیافتند. بخشش مسیر ثابت و مشخصی ندارد و گاه اصلا به مرحله پایانی نمیرسد. رخدادهای تکاندهنده در طول زندگی ممکن است فرد را دوباره از این مسیر خارج کند؛ بنابراین، شاید بد نباشد بخشش را نه مقصد، بلکه نوعی جهتگیری و مسیر بدانیم.
- حس خشم: خشم و عصبانیت ناشی از آسیب را باید ابراز کرد. خشم محصول طبیعی آسیب است و به جای اینکه خشم را مثل بیماریای ویروسی سرکوب کنیم، بهتر است آن را به مسیر درست هدایت کنیم. انکار یا سرکوب خشم از راهبردهای بقا است که تا مدتی برخی افراد را سرپا نگه میدارد. اما تداوم این وضعیت مخرب است، چرا که احساسات و عواطفی که مبنای این خشم است و تحت تاثیر رخدادهای گذشته بروز پیدا کرده، فرد را تحلیل میبرد و نمیگذارد از مرحله درد و رنج اولیه فراتر رود.
- اندوه عمیق: افرادی که دوره غم و اندوه شدید را طی میکنند، در روند پذیرش فقدان و خسارات و در گذر زمان، دو موضوع را میآموزند: (۱) فاصله گرفتن از حوادثی که برایشان اتفاق افتاده، (۲) ادغام کردن این اتفاقات در زندگی خود و تبدیل شدن درد و رنج گذشته به بخشی از زندگی و هویت، بی آنکه این اتفاقات آنها را تحلیل برد و فرسوده کند.
- رویارویی با ترس: مسیر بخشش گاه پر از تنهایی و انزوا است، بهویژه در مواردی مثل جرایم خشونتآمیز که خانواده و دوستان نزدیک تمایل چندانی به بخشش نشان نمیدهند. بخشش نیازمند جرات، میل به کاوش ناشناختهها، و تابآوری است که به افراد توان میدهد در مسیری که شخصا درست میدانند گام بردارند.
- رشد خودآگاهی: خودشناسی راه را برای شناخت دیگران باز میکند. این مسیر مستلزم گذشتن از توقعات فردی از زندگی و رسیدن به دیدگاهی جامع است (فهم پیچیدگیهای اخلاقی زندگی، امکان بروز اشتباه و کار ناشایست از سوی آدمهای خوب، و بروز اتفاقات ناخوشایند برای آدمهای خوب). رسیدن به چنین دیدگاهی بسیار مهم است، چون باعث میشود افراد توقعات سیاه و سفید خود را از زندگی و دیگران کنار بگذارند. این طرز فکر مبتنی بر گزارهای است که میگوید: «نمیتوانم آینده را پیشبینی کنم، ولی واکنشم به اتفاقات طوری خواهد بود که چرخه نفرت تداوم پیدا نکند.»
- رشد دلسوزی: یکی از نقاط عطف در این روند نقطهای است که فرد به جای اینکه بپرسد «چرا من؟» میپرسد «چرا آنها؟» در چنین دیدگاهی، بخشش دیگر عمل نیست، بلکه نوعی فهم و اکتشاف است. در این روند کشف و شهود، بزهدیدهها یا بازماندگان میفهمند که بزهکار هم «مثل آنها انسان است».
- اذعان و پذیرش: این مولفه شاید اصل و اساس بخشش باشد؛ یعنی اذعان به این موضوع که اتفاقات بد به نوعی بر همه تاثیر میگذارد و همه مسئول جامعهای هستند که بر پایه تلاشهای افراد شکل گرفته و البته گروههای تبهکار، اراذل و اوباش، قاتلان، و قدیسان را هم در خود جای داده است و همه در برابر جامعه و این افراد مسئول هستند.
- پشیمانی: برخی افراد پشیمانی را از اجزای اساسی بخشش میدانند. گروهی دیگر، پشیمانی را زنجیر اتصال بین بزهکار و بزهدیدهای میدانند که توقعاتی دارد که شاید هیچگاه برآورده نشود؛ از این رو، ممکن است توازن قدرت بین بزهکار و بزهدیده هیچگاه برقرار نشود. اما پشیمانی از اعمال نادرست نقش مهمی در التیام زخمهای گذشته بزهدیده دارد.
- اذعان به اشتباه: عذرخواهی و اذعان به اشتباه شاید مهمترین موضوع در بحث حافظه تاریخی باشد، چرا که به گفته پوملا گوبودو-مادیکیزلا، در یکی از همایشها، «آدمهایی که آسیب میبینند حس میکنند صفات انسانی خود را از دست دادهاند...اذعان به درد و رنج دیگری عاملی برای شکلگیری همدلی است.»
عدالت کیفری شاید از این لحاظ دردسرساز باشد که متکی به نهادی «عادل» است که میتواند توازن را برگرداند، اما عدالت ترمیمی بر اذعان به اشتباه و مسئولیتپذیری تاکید دارد که بنا به بررسیها میتواند در عبور افراد آسیبدیده از وضعیت کنونی موثر باشد.
پذیرش گناه سخت است، چون آدمها نمیتوانند به راحتی با حس شرم کنار بیایند و تقصیر خود را بپذیرند. اما افراد بخشاینده این را هم میدانند که برخی خلافکارها نمیتوانند با حس شرمساری خود روبهرو شوند و از همین رو نمیتوانند مسئولیت تقصیرشان را بپذیرند. به بیان دیگر، کسی که منتظر پشیمانی و عذرخواهی دیگری است، شاید هیچ وقت به نتیجه مطلوبش نرسد.
بخشش نیازمند اذعان به درد و رنج «دیگری» است، اما لزوما به معنی پذیرش بیعدالتی نیست؛ منظور از دیگری اینجا فردی است که عامل رنج و آسیب دیگران بوده است. رامی الحنان[5] که دخترش در سال ۱۹۹۷ در بمبگذاری انتحاری در بازار اورشلیم کشته شد، در این باره میگوید: «ما از سیاستمدارانمان اصلا توقعی نداریم؛ برای متوقف کردن چرخه خشونت باید تغییر را از پایین به بالا ایجاد کنیم.»
- مدیریت توقعات: عامل بسیار مهم در بخشش، خودداری از فرضیهسازی و نتیجهگرایی است. مردم معمولا توقع دارند دیگران مثل خودشان رفتار کنند؛ آنها واکنش خود را با واکنش دیگران مقایسه میکنند و اگر کسی طبق توقعاتشان رفتار نکند، او را مقصر میدانند.
- معناسازی: این مولفه به معنی «فهم» و «یافتن فایده و معنا» در اتفاقات است. این کار به معنی جستجوی معنا در ترس و وحشت نیست، بلکه به معنی «کوشش و جستجوی موضوعات مهم» است. به بیان دیگر، وقتی بازماندگان یک حادثه به جستجوی موضوعاتی میروند که برایشان مهم هستند، بار دیگر معنا را در زندگی پیدا میکنند و رفتار و عمل خود را با این موضوعات مهم هماهنگ میکنند. افراد در کنار همین جستجوی معنا، خود را با شرایط تطبیق میدهند و به مهارتهایی جدید برای مقابله با مشکلات دست یافته و شیوههای جدیدی برای پیوستن به جامعه پیدا میکنند.
مشارکت در روند آشتی
بخشش را معمولا در قالب فرآیندی عمیقا فردی به تصویر میکشند که هدف اصلی آن درمان دردهای شخصی است. اما آسیبهای فردی عموما بخشی از آسیبهای اجتماعی در سطح گستردهتر هستند، و از این رو بخشش و درمان این آسیبها تغییرات بزرگتری را چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی به همراه دارد.
در روند آشتی باید با فراهم کردن فضا، فرصت، و فعالیت برای همراهی افراد، روابط را با جدیت بازسازی کرد. ایجاد یا بازسازی روابط نیازمند زمینهسازی برای فهم متقابل هر چه بیشتر گروهها و باهمستانها است.
شیوههای ایجاد و بازسازی روابط
ترویج گفتگو: توانمندسازی افراد برای پذیرش تنش و اختلاف در روند آشتی و گفتگو نقطه شروع این کار است. گفتگو را میتوان در شوراهای باهمستان، مدارس، زندانها، و نهادهای شرکتی تمرین کرد. اما گفتگو به تنهایی گاه صرفا نمایشی ظاهری است. گفتگوی اثربخش باید موارد زیر را در بر بگیرد:
- واکاوی واقعی و صادقانه خود و «دیگری»
- پرداختن به ریشههای تعارض
- نزدیکتر کردن افراد و گروهها به یکدیگر
- ترویج تغییرات ساختاری و سیستمی
دکتر مارک اومبرایت در مستند کوتاه زندگی با نیروی عشق و بخشش ساخته موسسه فتزر، درباره فعالیتهای خود در زمینه عدالت ترمیمی توضیح میدهد. این فیلم تصویری است از مفیدترین و جامعترین دیدگاهها درباره کاربرد عملی بخشش و آشتی در سطح باهمستان.
اومبرایت با تشریح آثار محافل التیامبخشی، گفتگوی بزهکار-بزهدیده، و همایشهای باهمستانی، در پایان میگوید «احترام»، «گشودگی»، و «مهرورزی» سنگ بنای مشارکت افراد هستند. او میگوید، «نیروی واقعی بخشش را با تمام وجود حس میکنم و میفهمم؛ جریان این نیرو در باهمستان بیشتر از موسسات محل سخنرانیها و فعالیتهایم است.»
در نگاه اومبرایت، «گفتگوی ترمیمی یکی از راههای متعدد برای رسیدن به حس عمیق بخشش است. این گفتگو به معنی ایجاد فضایی امن و آرام برای رجوع به اعماق قلب انسانها، کاوش در حس آسیبپذیری، گشودگی در برابر دیگران و پذیرش درد و رنج آنها، و به رسمیت شناختن بعد انسانی آنها در درونیترین لایهها است. کسی که دشمن خود را در عین خصومت انسان میداند، کمتر در چنگال نفرت گرفتار میشود.»
طرح گفتگوی ترمیمی در صورتی کارگر خواهد بود که هر دو سوی نزاع (چه درون باهمستان و چه در نزاع بین دو باهمستان) بتوانند چشم در چشم یکدیگر نگاه کنند، به یکدیگر احترام بگذارند، و رابطهای را بر مبنای فهم بیشتر بسازند. در چنین حالتی، نوعی گفتگوی میانفرهنگی شکل میگیرد که هدفش تسهیل کار باهمستان با حفظ صلح و آرامش است. در چنین بستری، برای برقراری صلح و آرامش میتوان از روشهای رایج حل اختلاف در باهمستان بهره گرفت. شاید اول کار، مردم با دیدن این فضای امن برای ابراز ترس و رنج خود، فقط احساسات منفی را بروز دهند؛ اما گذر زمان، گفت و شنود درباره ماجراها، فعالیتهای فرهنگی مشترک، از جمله جشنواره غذا، باعث میشود دو طرف به این موضوع پی ببرند که شباهتهایشان بیشتر از تفاوتهایشان است.
اومبرایت تاکید دارد که گفتگوی ترمیمی صرفا «یک مکالمه کوتاه با همراهی دو طرف» نیست بلکه افراد باید ساعتها در کنار یکدیگر باشند و به درددل یکدیگر و تجربه درد و آسیب طرف مقابل گوش دهند. به این ترتیب، هر دو طرف از ماجرای یکدیگر آگاه میشوند، یکدیگر را میبخشند، از این مرحله عبور میکنند، و محلهای را میسازند که امنیت و آرامش بیشتری دارد.
شروع ابتکار عمل مردمی: آشتی معمولا متکی به ابتکار عملهای مردمی و طرحهایی مثل تئاتر، موسیقی، و ورزش است که میتوانند دیوارهای بین مردم را فرو بریزند. طرحهای دیگری هم از این دست هستند؛ مثلا، برگزاری کارگاه با هدف ترویج درمان روانشناختی و ایجاد فضایی امن برای ارائه روایتها و قصهگویی؛ یا پروژههای اجتماعی برای گرد هم آوردن افراد از باهمستانها و گروههای گوناگون. مردم با این دست تلاشها برای ایجاد تغییرات اجتماعی، این را هم یاد میگیرند که به یکدیگر احترام بگذارند و همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند.
یکی از اجزای مهم در روند آشتی، بازسازی روابط مخدوش با روشهای گوناگون است.
بهرهگیری از قدرت شفابخش تبادل تجربهها: بیان تجربههای نویدبخش در دوران ناامیدی میتواند زندگی افراد را دگرگون کند. یکی از راهبردهای سازنده برای قطع چرخه بیپایان خشونت، رسیدن به توانایی گوش کردن به تجربه درد و رنج دیگری است (که او را «دشمن» مینامیم)، چون اگر افراد فقط به درد و آسیب خود توجه کنند، به ورطه ناامیدی میافتند.
پژوهشها نشان میدهند تبادل تجربهها ابزاری موثر و منطبق بر ویژگیهای ذاتی انسانی است.
این کار به افراد و گروهها امکان میدهد ضمن عبور از تفاوتها و مواضع تدافعی، به یکدیگر نزدیکتر شده و با هم همکاری کنند.
چالشها و پرسشهایی برای تامل بیشتر
عمل به بخشش و آشتی در زندگی هرروزه چالشهای خاص خود را دارد و نیازمند اندیشیدن به چند پرسش است. مثلا، خیلیها میگویند کسی که نبخشد، فرسوده میشود، در گذشته میماند، کینه در دلش جای میگیرد، و افکار منفی و حتی خشونتآمیز درونش را پر میکنند. مطالب بسیاری (در وبلاگها، مقالات، کتابها، و جملات انگیزشی) در این باره وجود دارد که باعث شکلگیری این برداشت میشود که بخشش کلید همه مشکلات، مایه بزرگواری، و راهی به سوی روشنگری است. اما مطالب یادشده این موضوع را نادیده گرفتهاند که بخشش مفهومی پیچیده و متغیر است که برای هر فرد معنایی متفاوت دارد.
در ادامه به چند نمونه دیگر از مشکلات در مسیر بخشش و آشتی اشاره میکنیم.
چالشها
- دست کشیدن از احساسات منفی: بخشش نیازمند دست کشیدن آگاهانه یا به گفته گاندی دست کشیدن «مقتدرانه» از احساسات منفی نسبت به فرد خاطی است.
- فرض یکی بودن بخشش و آشتی: مردم گاه به اشتباه فکر میکنند بخشش همان آشتی است. گاه باید به توصیه دزموند توتو عمل کرد: به جای از سر گرفتن رابطه، بهتر است رابطه را رها کرد (و بخشید!)
- مسئولیتپذیری: چالش دیگر به نحوه ترویج بخشش مربوط میشود. سیاسی کردن این موضوع واقعا خطرناک است، چون لفاظی بر مبنای این مفهوم گاه باعث میشود سیاستمداران از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند که نمونه آن را میتوان در پرونده بوروندی مشاهده کرد. همچنین، میگویند در احقاق عدالت در دوره گذار (به معنی تلاش جامعه برای کنار آمدن با پیامدهای نقض گسترده حقوق بشر)، حس اجبار به بخشش و سرکوب خشم یا نفرت گاه باعث بروز آسیب روانی شده و ساختار نابرابری را تقویت میکند. همچنین، قربانیان کودکآزاری جنسی در کلیسا گاه از درخواست کشیشان برای بخشش به جای تلاش برای احقاق حق شکایت داشتهاند.
- ایجاد جو مطلوب: یکی از نکات تناقضآمیز در بحث بخشش این است که در فضای عدالت ترمیمی، هر چه بیشتر از بخشش حرف بزنیم و افراد را به بخشش تشویق کنیم، افراد احساس امنیت کمتری میکنند. به علاوه، اجبار افراد به بخشش باعث ایجاد حس فشار شده و مقاومت مستقیم را از جانب این افراد به دنبال دارد. بخشش داروی جادویی نیست؛ بلکه گاه باعث آسیب مجدد میشود.
- نبود نسخه واحد: چون موضوع بخشش در بسترهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، و نژادی مطرح میشود، در حل این موضوع نسخه واحدی نداریم و باید در هر مورد بسته به شرایط عمل کنیم.
- تامین منابع: مهمترین چالش در هر گونه آشتی موفقیتآمیز، خواه در پیوندسازی بین باهمستانهای مخالف یکدیگر در سطح ملی و خواه در توانبخشی و بازآموزی افراد دارای رفتارهای خشونتآمیز برای بازگشت به جامعه، تامین منابع مالی برای گسترش و تداوم روند آشتی است.
- استمرار گفتگو: یکی از چالشها در هر جامعهای استمرار گفتگو و روند آشتی است به گونهای که تفاوتها هیچگاه به خاستگاه اختلاف، تفرقه، و خشونت تبدیل نشوند.
خلاصه
واقعیت این است که برخی افراد خود و دیگران را نمیبخشند چون زمان مناسب برای بخشش فرا نرسیده است. روش هوشمندانه، پسندیده، و قدرتآفرین این است که هر فرد بسته به شرایط خود و با سرعت دلخواه خود در این مسیر گام بردارد. کسانی که میخواهند بخشش و آشتی را ترویج دهند باید به خاطر داشته باشند که بخشش نخستین و مهمترین گزینه است و لزوما همیشه بهترین راه درمان دردها نیست.
در عین حال، باید این موضوع را نیز به خاطر داشت که وقتی بخشش در قالب گزینهای با محدودیتها و فرصتهای خاص خود مطرح میشود، این گزینه (که انتخابی در مسیر عبور از آسیبها به حساب میآید) قطعا روندی موثر برای درمان این دردها است که دلهای شکسته را التیام میبخشد و باهمستانهای از هم گسیخته را از نو میسازد.